درست یادم نیست. آنوقتها که هنوز خیلی کوچک بودیم، اگر کسی بازیمان را خراب میکرد یا داد میکشید سرمان، ابرو درهم میکشیدیم برایش. گاهی هم با روی ترش، زبانمان را به قدری که از دور دیده شود پرت میکردیم سمتش؛ و گاهی ـ آنوقتها که میدانستیم بعدش فرصت کافی هست برای فرار ـ چشمها را میبستیم و دهانمان را باز میکردیم به هر بد و بیراهی که بلد بودیم.
میدانید! از شما چه پنهان که اگر زورش را داشتیم، به جای زباندرازی حتماً کار دیگری میکردیم. مثلاً میرفتییم شیشه میشکستیم و میایستادیم تا بیاید و شاید بعد یقه به یقه میشدیم و تا جا داشت میزدیم و میخوردیم ...
پیامبرم! امامم!
من خیلی حالیم نمیشود. نمیدانم چه اهمیتی دارد که سفیر آمریکا را مسلمانها کشتهباشند یا دستپروردههای خودشان. نمیدانم سرچ نکردن با گوگل، صاحبانش را ورشکست میکند یا نه. حتا فکر میکنم اهمیتی ندارد کدام سایت فیلتر شود، کدام نشود. شاید اصلاً توی این اوضاع گرانی، صدای اعتراض و راهپیمایی ما به گوش هیچ خواننده و کارگردان و سیاستباز و رسانهای جز خودمان نرسد. اما بعد از همهی این بیاهمیتها به یک چیز یقین دارم.
«شما آنقدر دست نیافتنی و بزرگ هستید، و آنقدر بازی کودکانهی بچههای آن محله را خراب کردهاید، که حالا کاری جز زبان دراز کردن نداشتهاند.»
درست یادم نیست. آنوقتها که هنوز خیلی کوچک بودیم، اگر کسی را در حال زبان درازی به دیگری میدیدیم میگفتیم: «زورش گرفته». خوشحالم که روبهروییهایتان اینقدر کوچکند که زورشان گرفته.
میدانید! از شما چه پنهان که اگر زورش را داشتیم، به جای زباندرازی حتماً کار دیگری میکردیم. مثلاً میرفتییم شیشه میشکستیم و میایستادیم تا بیاید و شاید بعد یقه به یقه میشدیم و تا جا داشت میزدیم و میخوردیم ...
پیامبرم! امامم!
من خیلی حالیم نمیشود. نمیدانم چه اهمیتی دارد که سفیر آمریکا را مسلمانها کشتهباشند یا دستپروردههای خودشان. نمیدانم سرچ نکردن با گوگل، صاحبانش را ورشکست میکند یا نه. حتا فکر میکنم اهمیتی ندارد کدام سایت فیلتر شود، کدام نشود. شاید اصلاً توی این اوضاع گرانی، صدای اعتراض و راهپیمایی ما به گوش هیچ خواننده و کارگردان و سیاستباز و رسانهای جز خودمان نرسد. اما بعد از همهی این بیاهمیتها به یک چیز یقین دارم.
«شما آنقدر دست نیافتنی و بزرگ هستید، و آنقدر بازی کودکانهی بچههای آن محله را خراب کردهاید، که حالا کاری جز زبان دراز کردن نداشتهاند.»
درست یادم نیست. آنوقتها که هنوز خیلی کوچک بودیم، اگر کسی را در حال زبان درازی به دیگری میدیدیم میگفتیم: «زورش گرفته». خوشحالم که روبهروییهایتان اینقدر کوچکند که زورشان گرفته.
دعوتنامهای برای نوشتن از خشم مقدس (وبلاگ کلمهها)
مچالهها:
اینجا هم حرفهای خوبی نوشتهاند برای رمان تنها. حوصلهکردید بخوانید.