2 |همهی هواها
آخرین روز شعبان قرار شد ساکت باشم تا آخرین روز رمضان. توی سکوت راحت میشود صدای خدا را شنید. محتاج شنیدن صدایش بودم. و محتاجتر به دیدن لبخند خدا.
بعد از "سربرآوردن ماه بهانه" باید بهانهای جور میکردم. برای اینکه پیش چشم خدا بیشتر از بقیه دیده شوم.
دادن بهانه دست خدا، گاهی سخت ونفس گیر است اما شیرین. سکوت بهترین بهانهی آنروزهایم بود. سکوتم حکم ترک عادت را داشت.
روزهای سخت کنارگذاشتن عادت فرقی ندارد با شناکردن زیرآب و رساندن کف دست به کف یک استخر عمیق. همانوقتی که نفسی نمیماند برای کشیدن و دلت میخواهد هرچه زودتر برسی به هوا و ساعتها بمانی روی آب. اما دستت که به مقصد برسد و برگردی روی آب و همهی هواها بشود مال تو، نفس عمیقی که میکشی خوشمزهتر از همهی نفسهای عالم است.
من لبخند خدا را دیدم و همهی هواها را نفس کشیدم بعد از سکوت. حالا دلم میخواهد گوشهی دفترم بنویسم: «ما خیلی خوشبختیم از اینهمه نگاه!»
تصمیم ندارین دوستانتون رو با ماه آشنا کنید؟
حبابــ : ماه هم مینویسد اینجا. نوشتهها آشناییدهندههای خوبی هستند.