تن‌ها

بسم‌الله| هنوز به ماه نرسیده بود روزهای با هم بودنمان. ایستادم کنارت. گفتم «چرا تن‌ها؟». آستین‌هایم را زدم بالا و دست‌هایم را گذاشتم روی‌ ظرف‌های نشسته. یاد بچه‌گی‌هایمان افتادی. گفتی «آن‌روز توی حیاط خانه‌تان خیلی تلاش کردی حباب درست کردن را یادم بدهی. یادت هست؟» گفتم « یادم هست دوست داشتم برسانمشان به ماه». با انگشت‌های کفی‌ات حلقه‌ای درست کردی و نفس کشیدی تویش. حباب رنگی با نفس‌هایت بزرگ شد و رفت بالا. نشست کنار قرآن روی طاقچه.
هنوز به ماه نرسیده بود روزهای با هم بودنمان که حباب تو رسید به آسمان. به ماه.

3 |سیروزنامه (1)

دوشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۰، ۰۹:۲۸ ب.ظ

همیشه فکرمی‌کنم برای دانستن قدرخوبی‌ها باید بنویسم‌شان. فقط سی‌روز از روزهای سال است که در اوج بدی هم می‌توان خود را مهمان خدا دانست. می‌خواهم بدانم قدرشان را.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روز هفتم:
با سایه‌ی دست‌هام روی تاریکی سقف غول چراغ جادو درست کردم و به سایه‌ی دست تو که مثلا "تو" بود گفتم: «آرزو کن تا برآورده‌اش کنم».
سایه‌ی دستت چیزی نگفت. آرام عقب رفت و رفت توی انبوه درختان شب و غول چراغ جادوی من را تن‌ها گذاشت روی تاریکی‌های سقف. حتی وقتی صدات زیارت عاشورا می‌خواند توی گوش چپم سایه‌ی غول چراغ جادو از جایش تکان نخورد.
حالا اتاق و سقفش روشن است و ما بی‌دار و تو چشم‌هایت را بسته‌ای تا نوشته‌ی روز هفتم را تمام کنم. اما می‌دانم غول چراغ جادو هنوز روی سقف منتظر نشسته تا روزی که تن‌ها آرزویش برآورده شود. این‌که تو آرزو کنی و او برآورده.
مچاله‌ها:

محمدجواد: «آبجی فاطمه خانم منه.»
من: «کدوم آبجی‌ فاطمه؟»
محمدجواد: «همونی که خانم تو شده»

2ـ بعضی‌وقت‌ها آدم‌ها مثل محمدجواد می‌شوند و چیزهای بزرگتر‌ها را مال خودشان تصور می‌کنند. مثلا این‌که فکر می‌کنند جای خدا نشسته‌اند و می‌توانند آرزوهای اطرافیان‌شان را برآورده کنند.

دعای روز هفتم: اللهم اعنُی فیه‌ علی صیامه‌ و قیامه، وجنِّبنی فیه من هَفَواته و اثامه، و ارزقنی فیه ذکرک بدوامه بتوفیقک یا هادی المضلین.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روزچهارم (ازنگاه ماه):
میدانم کشیدن انتظار بانور ستاره ها سختتر از کشیدنش بانور لامپ کم مصرف اتاقم است
اما با بیرنگی زیر این سقف چه کنم؟
مچاله ها:
-سحر اولین جمعه ماه خدا.انتظار.بوی یاس..
-کاش عقربه های ساعت تاحضورفیروزه اییت بدوند.
-برای تو که دعای روزچهارم دلش گرفته است ازنوشته نشدنش بدست تو:
سفرت بی خطر.
سحرت پرازخدا.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روز سوم:
بیل را به هوای شکار خاک نرم برای باغچه‌ی جدید مامان محکم‌تر فشار می‌دهم توی زمین. چیزی نمانده چاله‌ی پای درخت سیب بشود اندازه‌ی قبری برای خودم. قبری که انگار از خیلی پیش‌تر‌ها با دست خودم برای روح مرده‌ام کنده‌ام. دست‌هام احساس بدهکار بودن می‌کنند. دست بدهکار هیچ‌وقت لیاقت پینه‌ بستن را ندارد. دست‌هایی که شاید هر شب صدایی از دورترها با نفرین، شکسته‌شدنشان را از خدا می‌خواهد. نمی‌دانم از کجا. شاید از زمین. شاید از آسمان. فقط می‌دانم باید عقوبت نفرین‌های زیادی را بچشند. نه فقط دست‌هام. که همه‌ی من. همه‌ی روحم. روحی که با دست‌هام برایش قبری‌ کنده‌ام که حتا در بهترین روزهایی که نصیب هرکسی نمی‌شود، روی خوشی را نبیند.که حتا بعد از دفن‌شدنم پای درخت سیب و حلول کردنم در سیب‌های سبز و قرمز کسی حاضر نباشد زهرماری نشسته توی میوه‌های درخت را تحمل کند.
بیل‌ را می‌گذارم کنار. حالا تمام من جا می‌شود توی چاله. دلم نمی‌خواهد از درستی و غلطی نفرین‌های پشت‌سرم با خودم حرف بزنم. می‌دانم خواسته یا ناخواسته، به حق یا ناحق اگر دلی را شکسته‌باشم نباید حتا از زمین پای درخت سیب انتظار داشته باشم که حاضر به قبول جنازه‌‌ام باشد. بخشش از خدا که جای خود دارد.
روز سوم رمضان دلم آرام نیست.

مچاله‌ها:
ـ فکر می‌کنید اگر پای قبرتان درخت سیبی باشد و روحتان دمیده شود توی‌ درخت، سیب‌ها چه طعمی پیدا می‌کنند؟
ـ من فکر می‌کنم آدم‌ها گاهی آنقدر سیاه می‌شوند که هیچ زمینی حاضر نمی‌شود جنازه‌شان را قبول کند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روز دوم:
خیلی باید مرد شده باشی که «به‌رو» نیاوری!
که در جواب عذرخواهی راننده‌ای که راه ماشین‌ت را بندآورده رو ترش و راه کج نکنی.
که بخاطر پریدن از خواب بعدازظهر به برادر و پسرعمه‌ی کوچکت که جرمشان فقط خنده به حال و روز پت و مت بوده، با فریاد نگویی «پت ومت‌های بی‌مصرف»
که رفیق قدیمیت را به‌خاطر کم‌لطفی‌اش به زحماتت بی‌انصاف صدا نکنی.
که روز همسرت را به‌خاطر بی‌جواب گذاشتن پیامک دو خطی‌ات خراب نکنی.
خیلی باید مرد شده باشی که بعضی‌چیزهای این عالم را «نادیده» حساب کنی!
مچاله‌ها:
ـ این‌که بی‌خیال اشتباهاتم شدی، این‌که ظلمم رو بخشیدی، این‌که «به‌رو»م نیاوردی چقدر مجرم و گناه‌کارم، انقدر منو پر رو کرده که ازت چیزهایی رو می‌خوام که مستحقش نیستم. [فرازی از دعای افتتاح]

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روز اول:
مامان به محمد می‌گوید: "وقت افطار اولین روزه‌ی کاملت یه چیز خوب از خدا بخواه که مستجاب بشه".
چندباری از صبح به هوای این‌که هنوز توی شعبانیم، وسوسه‌اش کردم روزه‌اش را بخورد. اصلا یک‌جورهایی مرضم گرفته بود سربه‌سرش بگذارم. بی‌خود نیست مامان راه‌به‌راه می‌گوید مجرد ماندن دو روزه‌ام روی عقلم اثر منفی گذاشته.
محمد بسته‌ی اسمارتیزش را برای بازکردن اولین روزه‌ی کاملش بازکرد. چیزی نمانده بود به اذان. همینجوری دلم خواست یک دانه‌ تار موی سفیدِ توی سرش را بکشم. کشیدم. صدای اذان مسجد بلند شد. محمد داد زد: "الاهی تو آتیش جهنم بسوزی".
اولین دعای اولین افطارش بود!
مچاله‌ها:
1-بعضی وقت‌ها این فکر که توی دارودسته شیطانی انقدر بزرگ می‌شود که باشروع رمضان احساس می‌کنی به دست و پایت غل وزنجیر بسته‌اند!
2-محمد: "کاش همیشه ماه رمضون باشه که شماها انقدر منو اذیت نکنید"
3-تابحال شده برای آدم شدن شیطان دعاکنید؟
4-التماس دعا.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۵/۱۰
مهدی شریفی

نظرات  (۲۲)

خوش به حال محمد...
من اولین روزی که روزه گرفتمو 7 سالم بود. بعد نیم ساعت مونده به اذان حواسم پرت شد و یه چیزی خوردم!
یادم نمیره چقد گریه کردم و البته هیچکس اذیتم نکرد و در عوض رفتن رساله رو آوردن و بهم نشون دادن اگه سهوی چیزی خوردم موردی نداره. بعدم رفتن فرهنگ لغت و اوردن که بگن سهوی یعنی چی!!!
ولی یادمه همون صبحش که تازه بیدار شدم خواهرم بهم گفت اگه برم دسشویی!!! روزم باطل میشه که مامانم کلی دعواش کرد!
هیچ وقت مث مچاله ی 1 فکر نکردم (احتمالا از اعتماد به نفس زیاد)
سلام علیکم

.....

مچاله ها:
1- چه قدر قابل تامل!!!
2- خدا همه رو به خواسته هاشون برسونه البته ممکنشو
3- چه قدر قابل تامل!!! شاید....
فکر کنم اعمالمون اشکال داره
4- التماس دعای فرج


یا علی
یادمه بچه که بودم همیشه فکر میکردم اگه یواشکی برم و کله ام رو بکنم توی کمد وچیزی بخورم خدا نمیبینه ...
چند سالم بود رو نمیدونم فقط میدونم اینجوری روزه خوردم

مچاله1- از بس میگن زنها سربازان شیطانند گاهی باورمون میشه مخصوصا که این روزها زیاد میشنویم که " همیشه پای یک زن در میان است " ...
مچاله 2- امروز توی مسجد چند تا دختر مانتویی تنگ رو دیدم که شال هاشونو کشیده بودن جلو و نماز خوندن و رفتن ...منم آرزو کردم کاش ...
مچاله 3 - آره یه وقتایی از این فکرا کردم !
مچاله 4 - محتاج دعاییم .


حبابـ: سلام و ممنون.
قبول باشه طاعاتتون.
اولین روزرمضانت قبول.
وپرازبرکت.
مراقب عقلت باش
دعابایدبرخواسته ازدل باشه قطعا که قبول شه نه؟

سفارش ماروهم به محمدآقابفرمایید!


می‌گن تو سختی بهتر قبول می‌شه.
روز سختی بود امروز. (ببخشید‌گفتن)
تو این یه مورد کاری از دست من برنمیاد. اونی که باید مراقب عقلم باشه کیلومترها دورتر داره برام کامنت می‌ذاره!!
بعید می‌دونم وقت داشته باشه!!
واقعن خودتی؟؟؟
مهدی خودتی؟؟
اصلن فکر نکنی ذوق زده شدماا اصلنم خوشحال نیستم اصن آدم بی معرفتی مث تو مگه خوشحالی داره!!


حبابــ‌ :
به گمونم آره. خودمم!
بی‌معرفت اونیه که به بامعرفتا می‌گه بی‌معرفت!
.
من نمی دونم چرا بچه تر هم که بودم اونقدر فهمیده و مثبت بودم!!
اصلا یادم نمیاد حتی یک بار هم به ذهنم خطور کرده باشه که مثلا برم تو کمد چیزی بخورم یا کسی رو اذیت کنم و ..
کلا آدم خیلی خوبی ام!!( بچه ها می دونن! من یکم دچار نارسیسیم هستم!)


.
راستی خوشحال شدیم که به برکت ماه رمضون شما رو هم زیارت کردیم.
هی ما رفتیم به «تن ها» سر زدیم، هی هیشکی نبود! خسته شدیم دیگه!
چقدر دوست داشتنی بود این پست! به خصوص مچاله ها

التماس دعا
چرا پیامکم و جواب ندای پت و مت بی مصرف بی انصاف[روی ترش]
آره واقعا این عالم خیلی چیزای ناراحت کننده داره واقعا...خوش به حال کسی که کسیو داره که باهاش درد دل کنه وگرنه باید همشو بریزه تو دلش!اه!
مثلا من همین امروز با یه چیز ناراحت کننده به نام نقد بد شعر مواجه شدم که الانم ناراحت شدم و فهمیدم که خیلی مرده شده ام چون دوست داشتم یه چک محکم بزنم تو گوش طرف!


حبابــ :
من که برات این‌همه پیام زرد (که دوست داشتی) فرستادم. نرسید مگه؟
خب بیا این‌جا با خودم درد‌ و دل کن. قبلاها گفته بودم می‌تونی روی من حساب کنیا. یادت نیست؟
جوابم که نمیدی! میگم همینی که هست رو بازنویسی کنم. نظرت چیه؟ برا فیروزه


مگه جغدم که اون‌ساعت بیدار باشم؟
آره خوبه همون!
سلام...
من فکر می کنم اصلا سیبی از جنازم در نیاد یعنی همش بگنده ولی خب اگر هم دربیاد فکر کنم سیبهای زرد باشن که خیلی هم بی مزه اند و سرد!
این فلسفه ها رو بافتی از بیل زدن در بری؟ بلند شو بیا بیرون بیلتو بزن بابا
وقتی نوشتی نگاه ماه یاد آدرس ایمیلم افتادم!:نگاه ماه اتساین جی میل دات کام!
حالا دعا رو باز هم به عربی می نوشتید ما حداقل می خوندیم...خیلی وبتون رمانتیک شده ها...البته بهتون میاد ...



!!
به مفاتیح مراجعه شود!!
سلام ماه بانو ...

زیبا نوشتی ...
این نوع انتظار هم شیرین است ...

سفرش بی خطر ... سحرهایش با خدا ...


سلام
ممنون
کاش همیشه ازمنتظران واقعی باشیم!!!
سحرهایمان باخدا
موفق باشید
زیباست
امروز سحر داشتم به این فکر میکردم که چقدر وبلاگ و نوشته های ماه رمضون حبابو دوست داشتم. چه حیف که دیگه نیست. واقعا نوشته هاش حس فوق العاده ای از ماه رمضون بهم میداد. امروز همه ش این حرفا تو ذهنم بود الان که اومدم نت ناخودآگاه وبلاگ قبلیتونو باز کردم و با دنبال کردن لینکی که گذاشته بودید رسیدم اینجا. باید بگم که خیلی خیلی خوشحال شدم. مخصوصا وقتی که دیدم باز سبک و سیاقش همون سبک ماه رموضونیه. مث قبل. مخصوصا مخصوصل وقتی دیدم بازم آخر هر پست دعای اون روزو نوشتید. نمیدونم از کی اومدید که من الان فهمیدم ولی به هر حال خوش اومدید.
سلام ماه بانو ...

شاید حباب نباشه ، اما خدا رو شکر که شما هستین ...
بنویس ...


منتظریم ...


ماه:
سلام.
حالا پیش همیم.
من هم منتظر خواندن.


حباب:
البته من مشتاق‌ترم برای خواندن!
روز پنجم...!؟ زوده برا غیب شدن


حباب:
سفر بودم. صغرا بود. برگشتم
اگر خیلی مهربان شود ،
ورق می زند.
ولی اغلب،
آدم را مچاله می کند،
روزگار..

+ ممنون .
دعای روز هفتم ُ که اینجا دیدم متوجه شدم دعای امروزو واسه دیروز خوندم
.
.
گاهی اوقات انسانها وسیله اند اگر چه در طول اراده خداوند هستن


حبابــ :
وسیله‌ خدا شدن خیلی افتخار می‌آورد برای آدم!
سلام ماه عزیزم
روز چهارمت چقدر قشنگ بوده شاید!!!!
از نظر من انتظار خیلی قشنگه و چه حال خوشی داره منتظر

ولی ماه خانم...
کم رویت میشید ها

فکر کردم چندین نوشته نوشتی

منتظرم بخونم نوشته هاتو


خوش بگذره بقیه مهمونی

یاعلی


سلام.
ایشالله مینویسم منم به وقتش.
ممنون که سرزدی.
التماس دعا.
سلام

خدا برای هم حفظ تون کنه ...
امروز حرم حضرت عبدالعظیم بودم برای تمام جفت های وبلاگم دعا کردم ... دعا کردم خوشبخت بشن و آروم زیر یک سقف ماوا بگیرند ...

شما هم بودید

توی دعاهاتون منو جا ننندازین ...


حباب و ماه:
ممنون که ما هم جفتتون بودیم!
ماهم زیر بارون یادتون بودیم و جاتون نننداختیم!!
چترم داشته باشی
زیر این باران باز خیس خواهی شد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی