6 |سیروزنامه(4)
روزآخر:
رمضانرفت.
مچالهها:
۱ـ بیخداحافظی.
۲ـ تازه امروز خواهرم میفهمد که سحرها زود از خواب بیدار شدهایم. که میشد مثل امروز دیرتر بیدار شد.
۳ـ تازه امروز میفهمم هنوز از خواب بیدار نشدهام. که دیگر وقتی نمانده برای بیدار شدن.
۴ـ پیری توی رادیو میگوید: رمضان که تمام میشود ترس داریم از بخشیده نشدن.
۵ـ پیری آرام توی بلندگوی مسجد میگوید: اللهاکبر.
۶ـ مجری رادیو میگوید: شک نکنید بخشیده شدهاید. شب دوباره آرام میشود.صبح میشود. بیرمضان.
دعایروزآخر: اَللّهُمَّ غَشِّنی فیهِ بالرَّحمَةِ، وَارزُقنی فیهِ التّوفیقَ وَ العِصمَةِ، وَ طَهِّر قَلبی مِن غَیاهِبِ التُّهمَةِ، یا رَحیماً بِعبادهِ المؤُمِنینَ………….خدایم! مرا در این روز با رحمتت بپوشان، و روزیم کن توفیق و عصمت را، و دلم را از تاریکیهای تهمت پاککن، ای که مهربانی با بندههای با ایمانت! [ که همه را حتی آنها که مردود میشوند اما دلشان لرزیده دربرابر خوبیات دوست داری خوب من]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روزبیستوهشتم:
استادمان میگفت سرت را بینداز پایین و فکرهایت را بنویس و اگر لحظهای آمد که هیچفکری نداری پشت هم بنویس «مینویسم،مینویسم،مینویسم، ... ». آنقدر که فکری بیاید به سرت. اینرا میگفت تا دستهام عادت نکند به ننوشتن. هر دومان میدانستیم هیچوقت صفحهی دفترم با «مینویسم، مینویسم»ها پر نمیشود. میدانستیم فکرهای نوشتنی تمامی ندارند و دیر یا زود سر و کلهشان پیدا میشود.
اما حالا باید با تمام اعضا و جوارحم اعتراف کنم خیالبافیهای استادمان با قوانین خدای آن بالا خیلی فرق میکند. برای قصهی خدا و رمضانش نمیشود نوشت «مینویسم، مینویسم» تا چیزی پیدا شود و نوشتش. بند و بساط رمضان برعکس است. باید اول همه چیز جفتوجور شود و بعد نوشت. باید هر سحر دلت بلرزد و هر غروب از بندگیکردنت راضی شود تا بتوانی یک گوشهای بساط سیروزنامهای باز کنی برای خودت. سیروزنامه، نوشابه نیست که اراده کنی و باز شود.
اینجا هر چه بیشتر بنویسی«مینویسم، مینویسم» از فکرها و دیدنیهای نوشتنی دورتر میشوی. همهی دفترت را هم پر کنی از «مینویسم» سر و کلهی هیچ نوشتهای پیدا نمیشود.
یکجورهایی باید دستت بوی خدا بدهد. که نمیدهد. نمیدهد.
مچالهها:
1ـ عدد آنهایی که فکر میکنند از مهمانی پرت شدهاند بیرون کم نیست، اما عدد آنهایی که خودشان را جمع و جور میکنند و سیریش میشوند و دوباره جاباز میکنند پای سفره خیلی کم است. رو میخواهد اساسی!
2ـ دقیقه نود هم میشود رفت مهمانی. به تهدیگش که میشود رسید. نمیشود؟
3ـ « جناب آقای ......... از فعالیتهای سبز شما در این ماه صمیمانه تقدیر میکنیم» یعنی چی؟ بیشتر به متن بیانیههای سیاسی آن قدیمندیمها میماند تا لوح تقدیر.
4ـ کسی که تصمیم گرفته 13 جزء عقبمانده بر اثر تنبلی را توی 2 روز جبران کند، وقتی از جلوی آینه رد میشود چه فحشی باید به خودش بدهد؟
دعای روز بیستوهشتم: اللهم وفِّر حظّی من النوافل و اکرمنی فیه باحضار المسائل و قرّب فیه وسیلتی الیک من بین الوسائل یا من لا یشغله الحاح الملحین............ خدایم! در این روز تنوجانم را پر از مستحبات کن و با حاضرکردن خواستههام منت بذار به سرم. از بین اینهمه وسیلهی رنگیرنگی، وسیلهی رسیدن به خودت رو برام جفتوجورکن. ای کسی که اینهمه خواهش و تمنا حواست رو از چیزی پرت نمیکنه!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روزبیستوششم(ازنگاهماه):
داشت ابوحمزه میخوند.وقتی رسیدم که باعبارتهای دعاحصاری برای خودش درست کرده بود که نتونه آدمهای روی زمین رو ببینه.بهش گفته بودم قشنگ میخونه.نخواستم باصدام حال اون لحظهش روخراب کنم.گوشمو بردم نزدیک لبهاش که بفهمه نشستم کنارش تا آروم بشم باشنیدن صداش.میدونستم که میفهمه منظورمو.
منتظر بودم ....شاید زود بود برای بخشیده شدنم.
سرموگذاشتم رو زانوش که بفهمه منم هستم! فقط تونستم صدای نفس کشدنشو بلند کنم. آروم نبودم.
به این فکرمیکردم که "خدا خریدار دلهای شکستهس. دلش شکسته پس نگاه خدامال اونه الان.وقتی خداداره نگاهت میکنه قطعا اگه کارخوب کنی عزیزترمیشی.خوش بحال تو که همچین خدایی داری که باثواب ابوحمزهت برات مرحمی میسازه که باهاش تیکههای دلشکستهت روبهم بچسبونه. دلی که چند دقیقه پیش من شکستم.وای بهحال من...."
اشکش افتاد روی دستم.بوی خدامیداد.غبطه خوردم بهحالش،به داشتههاش.
خجالت کشیدم ازخدا که انقدنزدیک بود وبهم نگاه میکرد.حالم خراب ترشد وبغضم بزرگتر.نفهمیدم چطورسحرتموم شد.
مچالهها:
۱-بارون الان نمیدونم برای کی داره میباره من که ازسحرچشمام به آسمون خداست یا اون که بعد از دعایابوحمزه حالش خوب شده ولبهاش ذکرخداست.
2-ماه رمضون داره تموم میشه ومن به رسم هرسال باید حسرت روزهایی رو بخورم که قدر ندونستم.
۳-تواین مدت دنبال این بودم که انگیزه نوشتن جناب حباب رو برگردونم.بعد چند روز کمکم دارم به نتیجه میرسم...
دعایروزبیستوششم:اللهم اجعل سعیی فیه مشکورا و ذنبی فیه مغفورا و عملی فیه مقبولاًو عیبی فیه مستورا یا اسمع السامعین ....... خدایم! تلاش (نکردهام) را یکجور خوبی نگاهش کن و خاکبرسریهام را در اینروز را ببخش و عملم را قبول کن و عیبم را گموگور کن از چشم اینوآن. ای شنوندهترین!
غبطه خوردن به لحظه هایی که از دستشون میدیم و عجیب تر اینکه وقتی داریمش قدرشو نمیدونیم!!!
یا للحسرة!!!
ماه:
دعای بعد این حس:کاش وقتی برای جبران داشته باشم.