تن‌ها

بسم‌الله| هنوز به ماه نرسیده بود روزهای با هم بودنمان. ایستادم کنارت. گفتم «چرا تن‌ها؟». آستین‌هایم را زدم بالا و دست‌هایم را گذاشتم روی‌ ظرف‌های نشسته. یاد بچه‌گی‌هایمان افتادی. گفتی «آن‌روز توی حیاط خانه‌تان خیلی تلاش کردی حباب درست کردن را یادم بدهی. یادت هست؟» گفتم « یادم هست دوست داشتم برسانمشان به ماه». با انگشت‌های کفی‌ات حلقه‌ای درست کردی و نفس کشیدی تویش. حباب رنگی با نفس‌هایت بزرگ شد و رفت بالا. نشست کنار قرآن روی طاقچه.
هنوز به ماه نرسیده بود روزهای با هم بودنمان که حباب تو رسید به آسمان. به ماه.

6 |سیروزنامه(4)

شنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۰، ۱۰:۱۷ ق.ظ

روزآخر:
رمضان‌رفت.

مچاله‌ها:
۱ـ ‌بی‌خداحافظی.
۲ـ تازه امروز خواهرم می‌فهمد که سحرها زود از خواب بی‌دار شده‌ایم. که می‌شد مثل امروز دیرتر بیدار شد.
۳ـ تازه امروز می‌فهمم هنوز از خواب بی‌دار نشده‌ام. که دیگر وقتی نمانده برای بی‌دار شدن.
۴ـ پیری توی رادیو می‌گوید: رمضان که تمام می‌شود ترس داریم از بخشیده نشدن.
۵ـ پیری آرام توی بلندگوی مسجد می‌گوید: الله‌اکبر.
۶ـ مجری رادیو می‌گوید: شک نکنید بخشیده شده‌اید. شب دوباره آرام می‌شود.صبح می‌شود. بی‌رمضان.

دعای‌روزآخر: 
 اَللّهُمَّ غَشِّنی فیهِ بالرَّحمَةِ، وَارزُقنی فیهِ التّوفیقَ وَ العِصمَةِ، وَ طَهِّر قَلبی مِن غَیاهِبِ التُّهمَةِ، یا رَحیماً بِعبادهِ المؤُمِنینَ………….خدایم! مرا در این روز با رحمتت بپوشان، و روزیم کن توفیق و عصمت را، و دلم را از تاریکی‌های تهمت پاک‌کن، ای ‌که مهربانی با بند‌ه‌های با ایمانت! [ که همه را حتی آن‌ها که مردود می‌شوند اما دلشان لرزیده دربرابر خوبی‌ات دوست داری خوب من]


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روزبیست‌وهشتم:

استادمان می‌گفت سرت را بینداز پایین و فکر‌هایت را بنویس و اگر لحظه‌ای آمد که هیچ‌فکری نداری پشت هم بنویس «می‌نویسم،می‌نویسم،می‌نویسم، ... ». آن‌قدر که فکری بیاید به سرت. این‌را می‌گفت تا دست‌هام عادت نکند به ننوشتن. هر دومان می‌دانستیم هیچ‌وقت صفحه‌ی دفترم با «می‌نویسم، می‌نویسم»‌ها پر نمی‌شود. می‌دانستیم فکرهای نوشتنی تمامی ندارند و دیر یا زود سر و کله‌شان پیدا می‌شود.
اما حالا باید با تمام اعضا و جوارحم اعتراف کنم خیال‌بافی‌های استادمان با قوانین خدای آن‌ بالا خیلی  فرق می‌کند. برای قصه‌ی خدا و رمضانش نمی‌شود نوشت «می‌نویسم، می‌نویسم» تا چیزی پیدا شود و نوشتش. بند و بساط رمضان برعکس است. باید اول همه چیز جفت‌وجور شود و بعد نوشت. باید هر سحر دلت بلرزد و هر غروب از بندگی‌کردنت راضی شود تا بتوانی یک گوشه‌ای بساط سی‌روزنامه‌ای باز کنی برای خودت. سی‌روزنامه، نوشابه نیست که اراده کنی‌ و باز شود.
این‌جا هر چه بیشتر بنویسی«می‌نویسم، می‌نویسم» از فکرها و دیدنی‌های نوشتنی‌ دورتر می‌شوی. همه‌ی دفترت را هم پر کنی از «می‌نویسم» سر و کله‌ی هیچ نوشته‌ای پیدا نمی‌شود.
یک‌جورهایی باید دستت بوی خدا بدهد. که نمی‌دهد. نمی‌دهد.
مچاله‌ها:
1ـ عدد آن‌هایی که فکر می‌کنند از مهمانی پرت شده‌اند بیرون کم نیست، اما عدد آن‌هایی که خودشان را جمع و جور می‌کنند و سیریش می‌شوند و دوباره جاباز می‌کنند پای سفره خیلی کم است. رو می‌خواهد اساسی!
2ـ دقیقه نود هم می‌شود رفت مهمانی. به ته‌دیگش که می‌شود رسید. نمی‌شود؟
3ـ « جناب آقای ......... از فعالیت‌های سبز شما در این ماه صمیمانه تقدیر می‌کنیم» یعنی چی؟ بیشتر به متن بیانیه‌های سیاسی آن قدیم‌ندیم‌ها می‌ماند تا لوح تقدیر.
4ـ کسی که تصمیم گرفته 13 جزء عقب‌مانده بر اثر تنبلی‌ را توی 2 روز جبران کند، وقتی از جلوی آینه رد می‌شود چه فحشی باید به خودش بدهد؟

دعای روز بیست‌و‌هشتم: اللهم وفِّر حظّی من النوافل و اکرمنی فیه باحضار المسائل و قرّب فیه وسیلتی الیک من بین الوسائل یا من لا یشغله الحاح الملحین............ خدایم! در این روز‌ تن‌وجانم را پر از مستحبات کن و با حاضرکردن خواسته‌هام منت بذار به سرم. از بین این‌همه وسیله‌ی رنگی‌رنگی، وسیله‌ی رسیدن به خودت رو برام جفت‌وجورکن. ای کسی که این‌همه خواهش و تمنا حواست رو از چیزی پرت نمی‌کنه!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روزبیست‌وششم(ازنگاه‌ماه):
داشت ابوحمزه میخوند.وقتی رسیدم که باعبارت‌های دعاحصاری برای خودش درست کرده بود که نتونه آدم‌های روی زمین رو ببینه.بهش گفته بودم قشنگ میخونه.نخواستم باصدام حال اون لحظه‌ش روخراب کنم.گوشمو بردم نزدیک لب‌هاش که بفهمه نشستم کنارش تا آروم بشم باشنیدن صداش.میدونستم که میفهمه منظورمو.
منتظر بودم ....شاید زود بود برای بخشیده شدنم.
سرموگذاشتم رو زانوش که بفهمه منم هستم! فقط تونستم صدای نفس کشدنشو بلند کنم. آروم نبودم.
به این فکرمیکردم که "خدا خریدار دل‌های شکسته‌س. دلش شکسته پس نگاه خدامال اونه الان.وقتی خداداره نگاهت میکنه قطعا اگه کارخوب کنی عزیزترمیشی.خوش بحال تو که همچین خدایی داری که باثواب ابوحمزه‌ت برات مرحمی میسازه که باهاش تیکه‌های دلشکسته‌ت روبهم بچسبونه. دلی که چند دقیقه پیش من شکستم.وای به‌حال من...."
اشکش افتاد روی دستم.بوی خدامیداد.غبطه خوردم به‌حالش،به داشته‌هاش.
خجالت کشیدم ازخدا که انقدنزدیک بود وبهم نگاه میکرد.حالم خراب ترشد وبغضم بزرگتر.نفهمیدم چطورسحرتموم شد.
مچاله‌ها:
۱-بارون الان نمیدونم برای کی داره میباره من که ازسحرچشمام  به آسمون خداست یا اون که بعد از دعای‌ابوحمزه حالش خوب‌ شده ولب‌هاش ذکرخداست.  
2-ماه رمضون داره تموم میشه ومن به رسم هرسال باید حسرت روزهایی رو بخورم که قدر ندونستم.
۳-تواین مدت دنبال این بودم که انگیزه نوشتن جناب حباب رو برگردونم.بعد چند روز کم‌کم دارم به نتیجه می‌رسم...

دعای‌روزبیست‌وششم:اللهم اجعل سعیی فیه مشکورا و ذنبی فیه مغفورا و عملی فیه مقبولاً‌و عیبی فیه مستورا یا اسمع السامعین ....... خدایم!‌ تلاش (نکرده‌ام) را یک‌جور خوبی نگاهش کن و خاک‌بر‌سری‌هام را در این‌روز را ببخش و عملم را قبول کن و عیبم را گم‌وگور کن از چشم این‌وآن. ای شنونده‌ترین!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۶/۰۵
مهدی شریفی

نظرات  (۱۶)

کار همه ما هم همین شده
غبطه خوردن به لحظه هایی که از دستشون میدیم و عجیب تر اینکه وقتی داریمش قدرشو نمیدونیم!!!

یا للحسرة!!!


ماه:
دعای بعد این حس:کاش وقتی برای جبران داشته باشم.
تبریک میگم ...

بالاخره زور شما داره میچربه و جناب حباب ایشالا دس به قلم میشه به زودی مفصلا


ماه:
البته بسی رنج بردم درین روزها!!
ممنون
سلام
نماز روزه هاتون قبول
وبلاگ خیلی قشنگی دارین. قالبشم خیلی خوبه. مطالبشم خوبه.
به وب منم سر بزنین
رو تبلیغاتشم کلیک کنین لطفا! خواهش می کنم کلیک کنیناا




سلام

انقدر حالت هات شبیه حباب بود که گفتم اون این کار رو انجام داده ... و انقدر این حس ِ قشنگت رو انتقال داده بودی که واقعا از خوندنش لذت بردم ...

اینکه آدم بتونه تنهایی عزیزش رو درک کنه و به اون احترام بزاره برخلاف میل باطنیش ، خیلی زیباست ...
اینکه عروجش رو تا آسمونها ببینه و لذت ببره ، خیلی زیباست ... اینکه بخواد مثل اون باشه ، اینکه حس کنه برای همراهی و همقدمی ، همدلی باید ، خیلی زیباست ...

اما اینکه بعضی ها خودشون رو بگیرند و ناز کنند و لوس کنند و قهر کنند و دوری کنند و .... اصلا زیبا نیست !!! ( منظور خاصی و با فرد خاصی نبودم ها !!!! اشتباه نکنی ماه بانو اصلا ) ...

اما هر کجا هست خدایا به سلامت دارش ...
براتون دعا میکنم همیشه ...
زنده باشین ...


ممنون از این همه لطف ومحبت.
درسته حرفاتون اما من درکل میخواستم بنده ای که دلش شکسته وبابنده ای که دل میشکنه رو به تصویر بکشم.
موقع این اتفاق ونوشتنش هم یادم اومد یه بار رو که ناخواسته دل مامانم روشکوندم
یکی اعتراض کرده بود از این مدل نوشتن ها به حرف های شما شاید ارتباطی نداشته باشه این حرفم اما خواستم بگم بهتره به اصل متن توجه بشهارتباط بنده هاباخدا
و ای کاش جای اینکه به بتصویر کشیدن یه رابطه معنوی اعتراض بشه تصویر عشق هاوروابط مادی و زمینی رو نکوهش کنیم.
بازم سلام

در ارتباط با تصویر سازی از بنده ای دل شکسته و یا بنده ای که دلی رو شکونده ، شما خوب کار کردی ...

اما در زمینه اینکه به جای تصویر سازی روابط معنوی ، گفتی روابط ِ مادی و زمینی رو نکوهش کنیم ، فکر کنم خوب نباشه
ما انسانیم و دسترسی مون به هر انچه ماوراییه اول از طریق لمس حواس زمینی مونه ، مثل همون دوست داشتن
این دوست داشتن از ابتدای خلقت ، با دوست داشتن مادر و فرزندی شکل می گیره بعدبسطش میدیم تا برسه به یه عشق زمینی . نمیشه تا دوست داشتن رو درک نکردی عاشق خدا بشی ...
پس روابط زمینی لازمه و پایه روابط معنویه ... هر انچه زمینی است قابل نکوهش نیست ... البته عشق هایی که پی رنگی بود .... عشق نبود عاقبت ننگی بود
و مطمئنا یه چیزایی مثل این منظورتونه ولی ...


من به همه این‌ها که نوشتید اعتقاد دارم خیلی زیاد رسیدن به آسمون بکمک عشق زمینی
حتماتوضیح میدم حرفمو براتون
سلام بر اخرین روزهای باقیمانده از ماه ِ مهمانی خدا

مهم نیست کی دل بــ دل ِ خدا میدی ...اون دل دادنه است که مهمهـــ

تو حر بشو دقیقه ی اخر بیا ، رستگاری ...


حبابــ:
به‌گمونم قسمت‌سختش سپرده شده به‌من!

[ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ]
اگه فحشای پیشنهادی و ندیدین یعنی بلاگفا به صورت خودکار سانسورش کرده!
بعد من واقعا هیچ وقت نتونستم این حرف و که 13 جزء، 5 جزء، 10 جزء نمیدونم 100 جزء و عقب موندم و نخوندم و باید جبران کنم درک کنم! تو یه روز از ماه رمضون تصمیم داشتین یک جزء قرآن بخونین و نخوندین! دیگه این جبران کردنه یعنی چی؟ مثلا من اگه امروز سرم درد بگیره مسکن نخورم. فردا نمیرم واسه جبران کردن بخورمش که! سعی می کنم همون فردارو آدم باشم و اگه مثلا فشار خونم اومد پایین یه لیوان آب قند بخورم! البته نظر خودتونم محترمه. و اینکه فقط موقع رد شدن از جلوی اینه لازم نیس فحش بده ادم بخودش. فحش دادن تو هر شرایط زمانی و مکانی پسندیدست!


چیزی که با ارزشه اینه که توی رمضان قرآن ختم بشه. برای سهولت ختم آدما برنامه ریزی می‌کنند روزی یه جزء بخونن. وقتی عقب می‌مونن و تلنبار می‌شه مجبور می‌شن برای رسیدن به هدف (ختم کامل قرآن توی رمضان) همه‌ی جزءهای نخونده رو توی مدت کمی بخونن.
-هیچکس نمیدونه که بخشیده میشه یانه اما همین که این ماه مارو امیدوار میکنه که شاید بخشیده شده باشیم خیلی خوبه ...فقط کافیه بین همون خوف و رجایی که خودش گفته باقی بمونیم
-این دنیادنیاست و سر آمد موعد هاش .یکیشونم همین ماه رمضانه...
حتی اگر هم کوتاهی کردیم...غفلت کردیم...فرصتهارو از دست دادیم ..اما خدا کنه هنوز اینقد دلمون زنده باشه که حداقل حسرت این از دست دادنهارو بخوریم که اگه حسرتشم نخوریم ینی واقعا به مردگی نزدیک شدیم شاید همین حسرتا مارو به مسیر درست برگردونه
سلام عیدتون مبارک . عید هردوتاتون

رمضان ماه ِ فرصت هاست ...
یا میتونی و میخوای از این فرصت ها استفاده کنی یا نه .
بحث مهمانی و این حرفها نیست ... خدا هی میخواد یه جورایی کریمیش رو به رخ بنده اش بکشه ، بنده هم که در خواب مثل بعضی ها ، متوجه نمیشه گذشت زمان رو .
حالا خوبه آدم خواب باشه ، بازم امیدی به بیدار شدنش هست وااااای از اون روزی که خودت رو به خواب زده باشی ...

پیری یه خوبی ها و یه بدی هایی داره ، مثل هر دوره از عمر انسانها ...
خوبیش اینه که کلی تجربه همراهت هست که شاید به درد ِ خودت نخوره ولی به درد ِ دیگران میخوره قبل از اینکه ازت چیزی باقی نمونه ، منتها بدیش اینه که اکثرا گوش شنوایی برای اونا پیدا نمیشه ، و پیر میدونه لحظه به لحظه داره به مرگ نزدیک میشه و این گنجینه تو سینه اش سنگینی میکنه ... اینه که درد داره ...

البته منظورم گنجینه طلای بانک انصار نبودش ها !!!

امشب و فردا از دعا فراموشم نکنید .
سلام برای خانه و هم خانه
زیر سایه مولا مستدام
..........
این ناهار اولین روز پس از رمضان مزه زهر مار میداد نمیدانم چراا!
وای بر من که ببینم همه فرصت ها رفت

باز در نامه ی من جرم و خطا مانده هنوز
حالا رمضون تموم شد رفت تا سال بعد
شما که هستید ایشاالله! نرید تا سال بعد!
۱۱ شهریور ۹۰ ، ۰۷:۵۶ نازنین زهرا
هــــــــی روزگار ..
شما کی برگشتید؟!!!!
ما برا رفتنتون چهلم گرفتیم و پست زدیم و ...
بی خبر اومدید
وگرنه یه بنری ، فلکسی ، پلات لمینتی می زدیم
.
.
.
کمک نویسنده گرفتید سنگین شده ، سنگین بود اینجا ، الان هضمیتش سخت شده
.
.
تبـــریک ، تبریــک ، تبریـــــــــــکـــ
بابت کمک نویسنده ، بابت عید فطر ـ بابت بازگشت
خب؟
...
سلام
دیر اومدم
اما اومدم
اول ارزوی خوشبختی برای (ماه و حباب)
دوم التماس دعا شدیدا
سوم دلتنگی برای ماه
چهارم اگه گفتی من کیم
پنجم نوشته هاتون قشنگ بود تبریک از ته دل


ماه:
علیکم
چه وقته اومدنه؟
آرزوی خوش بختی برای (تو و تعهد)
همچنین باورژن بالاتر
ارادت
مشخص نیست؟
نگاهتان قشنگ بود

پرانتز:
خوش اومدی.
سلام

شماها کجا رفتین ؟


کجارو داریم بریم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی