9 |پاککن
چهارشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۰، ۰۸:۱۵ ق.ظ
دلم میخواهد یککسی، مثلا یک پاککنی چیزی پیدا بشود و چندوقتی که نمیدانم چقدر طول میکشد من را از توی زندگی محو کند و آنوقت بتوانم از بالا، یک جای خیلی بالا که ریزترین کوچههای شهر را بشود دید زد، زندگی جدید آدمها، یعنی همان زندگی بعد از محو شدنم را تماشا کنم.
آنوقت فکر میکنم مهمترین اتفاقی که روی زمین میافتد این باشد که اسماعیلی، صاحبخانهمان را میگویم، اول برج حالش خرابشود از اینکه نکند بهخاطر ندادن صدوهشتاد تومان اجاره فرار کردهباشم.
یا اینکه چندماه دیگر اسمم برود توی لیست کلاسحذفشدههایی که باهیچ وثیقهای از غیبتهایشان چشمپوشی نمیشود.
احتمالاً یخچالساز سرکوچه هم نفس راحتی بکشد از اینکه آن آدم گداصفت بخیل دیگر برای پسگرفتن پنجاههزارتومان خوردهشدهی کارتش آنطرفها پیدایش نشده.
و مسئول گروه جابریان و هادی و استاد درس نظریهها و محمدحسین و انجمن و هزارجای ریز و درشت دیگر خدا را شکر میکنند به خاطرآسودگی از شر بدقولیهای یک بدقول!
اگر محو شوم از این زندگی و اینخانه دیگر کسی نیست به دختروپسر کوچکی که هر روز سنگ میزنند به شیشه بگوید «میخورمتان» که دیگر نترسند و با خیال راحت هر بلایی دلشان میخواهد سرپنجره بیاورند.
حتا فکر میکنم با نبودنم روی زمین، توی آسمان هم یک جشنی چیزی برگزار شود. مثلا اینکه یکی از هزارغصهی منجی، همانکه بهخاطر درب و داغانی آدمها غصه میخورد، کم شود یا آن یکیدوتا فرشتهای که قرار است خاکبرسریهای من را ثبت و ضبط کنند چندوقتی بتوانند به دستشان استراحت بدهند.
همهی اینها یعنی به یک پاککن نیاز داشتن. یعنی نیاز به پاک شدن!
مچاله:
زنگ زدم مخابرات گفتم ای.دی.اس.ال میخواهم. هزینهها را ردیف کرد
و دست آخر گفت:باشه. چندروزی گذشته حالا. ای.دی.اس.ال وصل شده
اما هیچکس نگفته بیا پولش را بده. لابد مرد مخابرات گذرش افتاده اینطرفها
و خواسته کار خیر کند و برای خود و زنوبچهاش رفع بلا!
۹۰/۰۷/۱۳
ترک هوش کن ...
حبابــ:
در وجه مثبتش:
من گمشدهام مرا مجویید
با گمشدگان سخن مگویید