20 |سیروزنامه |روزدوم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روزدوم
گفت روزههامان خراب میشود. گفتم همینطوری که نمیشود سرمان را بیندازیم برویم ساکن اولین سقف زندگیمان بشویم. دوتایی رفتیم توی فکر ماه. او گفت ماه رمضان من گفتم ماه عسل.
باحال و روز ماتصمیم برای سفر ماه عسل کار سادهای نبود. از مشهد رسیدیم به اصفهان و بعد کاشان وامامزاده عبدالله قم. شهرهای جنوب و جنگل ودریاهای شمال هم توی لیست گزینه هایمان بودند.
گفت بمانیم قم. گفتم پس ماهعسل چهمیشود؟
اصرارش به نرفتن به دلم فهماند که شیرینی عسل همه شهرهای دورونزدیک بادور شدن از سفرهخدا زهرهلاهل است. حالا اگرکسی بگوید ماه عسل کجا بودید میگویم: مهمان خدا. شهر رمضان.
دعای روز دوم: اللهم قربنی فیه الی مرضاتک، وجَنِّبنی فیه من سخطک ونقمائک، و وفِّقْنی فیه لقرائت آیاتک،برحمتک یا ارحمالراحمین ......... خدایا در این روز من را به رضایتت نزدیک و از خشمت دور ساز. و به تلاوت قرآنت موفق بدار به حق رحمتت ای مهربانترین!
حالا در خانه خودمان نشسته ایم و این اولین شب آرامش ماست…
هنوز لباس عروس و کت شلوار دامادی بر تن مان است…
خسته ایم و این شیرین ترین خستگی دنیاست که پس از سال ها به هم رسیده ایم…
با همان لباس عروس برمیخیزد و ۲ نخ سیگار میاورد و روی پاهایم مینشیند…
یکی بر لب من و دیگری بر لب او…
چشم هایمان میخندد…
میدانیم امشب چه خبر است و این هم… شیرین ترین سیگار دنیا خواهد شد..
چشم در چشم، دست در دست و چند پک عمیق… و فضای خانه مه آلود میشود…
ناگاه لای انگشتانم داغ میشود و از این رویای شیرین بیرون می آیم…
یادم می آید تو سال هاست که رفته ای بی معرفت… و من هنوز با هر نخ سیگار غرق رویای تو می شوم…
-----------------------------------------
راستی اگه طراحی قالب رو دوس داری یا میخوای قالب وبلاگ خودتو رو خودت طراحی کنی بعد رمضان در خدمتم