تن‌ها

بسم‌الله| هنوز به ماه نرسیده بود روزهای با هم بودنمان. ایستادم کنارت. گفتم «چرا تن‌ها؟». آستین‌هایم را زدم بالا و دست‌هایم را گذاشتم روی‌ ظرف‌های نشسته. یاد بچه‌گی‌هایمان افتادی. گفتی «آن‌روز توی حیاط خانه‌تان خیلی تلاش کردی حباب درست کردن را یادم بدهی. یادت هست؟» گفتم « یادم هست دوست داشتم برسانمشان به ماه». با انگشت‌های کفی‌ات حلقه‌ای درست کردی و نفس کشیدی تویش. حباب رنگی با نفس‌هایت بزرگ شد و رفت بالا. نشست کنار قرآن روی طاقچه.
هنوز به ماه نرسیده بود روزهای با هم بودنمان که حباب تو رسید به آسمان. به ماه.

25 |سی‌روزنامه |روز چهاردهم

شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۱، ۱۲:۳۰ ب.ظ

سم‌الله... گرد و خاک خانه‌تکانی آن‌قدر زیاد بود که حساب روزهای مانده تا مهمانی سی‌روزه‌ را گم کنیم اما حالا که اولین روز مهمانی شده اولین روز خانه‌دار شدن‌مان فرصت خوبی‌است که ساعت‌های مانده‌از سی‌روزه‌ی خدا را قدر بدانیم. به رسم سال‌های پیش قلم دست می‌گیریم برای ثبت لحظه‌هایی از این روزها در این نامه. که بشود سی‌روزنامه.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

روز چهاردهم
"نیمه رمضان ماه کامل بود."

این پست جامونده اما خاطره‌ش همیشه هست.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۵/۲۱
مهدی شریفی

نظرات  (۲)

ان شاالله که خاطره خوبی باشه .
منتظریم تا ادامه سی روزنامه رو بخونیم

یا علی مددی
عجب!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی