تن‌ها

بسم‌الله| هنوز به ماه نرسیده بود روزهای با هم بودنمان. ایستادم کنارت. گفتم «چرا تن‌ها؟». آستین‌هایم را زدم بالا و دست‌هایم را گذاشتم روی‌ ظرف‌های نشسته. یاد بچه‌گی‌هایمان افتادی. گفتی «آن‌روز توی حیاط خانه‌تان خیلی تلاش کردی حباب درست کردن را یادم بدهی. یادت هست؟» گفتم « یادم هست دوست داشتم برسانمشان به ماه». با انگشت‌های کفی‌ات حلقه‌ای درست کردی و نفس کشیدی تویش. حباب رنگی با نفس‌هایت بزرگ شد و رفت بالا. نشست کنار قرآن روی طاقچه.
هنوز به ماه نرسیده بود روزهای با هم بودنمان که حباب تو رسید به آسمان. به ماه.

46 |سرنوشت یک کاغذ (نگاه یکم)

شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۹:۳۲ ب.ظ

نگاه‌یکم: یک قاعده‌ درپیت!

چیزی نمانده. همین‌روزهاست که دوباره همه‌چیز عوض شود. و بازار چیزهای معمولی تخته‌شود و گوشی‌های‌مان پر از پیام‌های ناخواسته‌شود و اعصاب‌مان از موسیقی‌های حماسی‌ تلوزیون خسته‌شود و وبلاگ‌ها شلوغ شود و خبرگزاری‌ها (احتمالاً) پر از دروغ شود و نصف‌شب‌‌ خیابان‌ها لب‌ریز از های‌وهوی شود و توی گفت‌وگوهای تاکسیانه، رقیب تازه‌ای برای «بحث از گرانی‌» جفت‌وجور شود و خلاصه این‌که ظاهر خیلی‌چیزها ناجور شود.
و آن‌وقت‌است که همین مای معمولی، برای مدتی، یا خیلی بانشاط‌یم یا خیلی عصبی. یا ول هستیم توی خیابان (تا صبح)، یا وول می‌خوریم توی نت (تا شب).
رنگ دیوارها، رنگ آدم‌ها، رنگ حرف‌ها، رنگ قهرها و آشتی‌ها، رنگ مرگ و زندگی حتا ... همه، می‌شوند انتخابات. و این قاعده‌‌ای جبری‌است: «انتخابی در کار نیست که تا «انتخابات» چطور زندگی کنیم!»
پس سرمان که درد نمی‌کند. حالا که قرار است بیفتیم توی این دریا. پس چرا شنا یاد نگیریم؟
گیرم زیر بار  این‌که «در برابر سرنوشت کشور و آینده نظام مسئول هستیم(1)» برویم‌ یا نه. گیرم که انتخابات ایران‌مان را «یک مساله‌ی بین‌المللی(2)» بدانیم یا نه.
این قاعده‌ی در پیت می‌گوید مجبوریم بیفتیم در انتخابات. بیفتیم توی آب و ماهی نگیریم؟ حیف نیست؟


(۱) صحیفه نور، ج ۱۸، ص ۳۳۶
(۲) اینجا




موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۲/۲۸
مهدی شریفی

نظرات  (۲۸)

ماهی گرفتن دلیل نمیخواهد
شهروند ایران بودن کافی ست برای ماهی گرفتن...
امیدوارم ماهی خوبی بگیریم !
یاعلی

پاسخ:
پاسخ: من بودم به جای «شهروند ایران» می نوشتم «بنده و مکلف بودن»
جالبه همه دنباله یه طعمه ی خوب میگردن این روزا !!! ... الان ماهی ها هم مزه ی همه نوع طعمه رو فهمیدن ، باید جور دیگر دید و جور دیگر جست ...

با ورود بعضی ها به صحنه ، اعلام حمایت بعضی ها از بعضی ها قبل از تایید صلاحیت ها ، همه نشون میده که انتخابات پر تنشی در پیشه ... خدا بخیر کنه ...

حرم میرید خیلی التماس دعا ...

پاسخ:
پاسخ: آره. خدا به‌خیر کنه. ما که مواظب قم هستیم. شما هم مراقب تهران باشید. اینجوری فکر کنم اوضاع تحت کنترل بیاد.
اگه بعد هر عبارت یه بار اینتر رو میزدین قشنگ یه شعر سپید میشد! نیمایی حتی!!

انتخابی در کار نیست که تا انتخابات جامعه چطور پیش میرود ولی حق انتخاب داریم که خودمان چطور زندگی کنیم. خودمان را بیندازیم در مسیر جریان های بیرونی جامعه و روی سطح پیش برویم تا انتخابات یا جدا از جریان های رایج کمی به عمق برویم!

پاسخ:
پاسخ: به این می گن یه انتخاب خوب!
خدا آخر و عاقبتمان را ختم به خیر کند در این بَل بَشو...

ای کاش جوری نشود که سر از (مجبور شدن) درآوریم
ای کاش جوری نشود بعدا خودمان خودمان را شماتت کنیم که چرا فلانی را انتخاب کردیم ...
ای کاش این اخرین باری باشد که ازین انتخابها میکنیم ...
ای کاش زودتر بیاید صاحبمان (ع)...

پاسخ:
پاسخ: فکر می کنم این ها آزمون هایی ست که اگر ازشان روسفید بیرون نیاییم معنایش عدم آمادگی برای ظهور باشد.
سلام

من فقط به این فکر می کنم که به نظرم تاریخ خطی است، نه دوری. (تاریخ انسانی را می گویم البته نه تاریخ طبیعی.) یعنی قرار نیست سال 92 در دل و فکر ما همان اتفاقاتی بیفتد که سال 88 در ما به وجود آمد. هرچند که در بیرون همان اتفاقات بیرونی پیشین به وجود آمده باشد.
تجربه، آن هم تجربه ی جدید و شدیدی مثل سال 88 باعث می شود اکنون با تامل و تحمل بیشتری پیش برویم. ( تقریبا از طرف همه ی مردم دارم صحبت می کنم!)

کمترین تجربه ای که می شود از آن دوران به همراه داشت این است که داستان را هم خیلی جدی بگیریم، هم خیلی جدی نگیریم. یک تناقض که اتفاقا درست هم هست.

پاسخ:
پاسخ: ولی اگر به همین روزهای هنوز خیلی گر نگرفته نگاه کنی خوب و ببینی چطور خاکسترهای به جان هم افتادن و زیرسوال بردن و ... ها دارد داغ می شود شاید نظریه دوری بودن تاریخ انسانی را کمی ناقص بپنداری.
و این که:

حسن آقا یک دریچه ای چیزی هم برای مطالبت بگذاری محض اینکه ما بتوانیم ارتباط برقرار کنیم با خودت و نوشته هایت بد نیست ها.
اتفاقا خبری نیست. لااقل نه آن طور که پیش تر بود. اینجا که همه فقط منتظرند این دوره‌ی «تا انتخابات» یک طوری (هر طور که باشد) بگذرد تا لااقل وضعیت دانشگاه ها به حال عادی برگردد.

پاسخ:
پاسخ: به‌نظرتان آن‌جا (که نگفتید دقیقا کجاست) تا آخر این دوره‌ی «تا‌انتخابات» همین‌طوری می‌ماند؟
نه خیر.
من دارم رشد و بلوغ را هم می بینم.
البته حماقت ها هم همیشه جایگاه خودشان را دارند.
ولی خیلی از قشرها شکسته شدند و افراد آگاهانه با یک جمع همراه می شوند.

پاسخ:
پاسخ: رشد و بلوغ عمومی ( و تدریجی) رو موافقم.
درست مثل جام جهانی میمونه .یه شور و هیجان بی ثمر و یه سرگرمی موقت

پاسخ:
پاسخ: البته نه این‌قدر که می‌گی تهی.
با فرض این‌که از این فرصت درست استفاده بشه، خیلی ارزش‌منده اتفاقا.
شمام شاعریدا!
بله.منم به نوبه ی خودم موافق ارزشمندیشم.
تاریخ خطی و دوری چیه دیگه؟!

پاسخ:
پاسخ: جایی که امثال حضرت صنوبری و استاد سامانی رفت‌وآمد دارن ما بادبزن در برابر اسپیلت هم نیستیم.
در باب نظریاتی که برای تکامل و دگرگونی تاریخ یا جامعه مطرح می‌شه، بعضی‌ها قائل به حرکت خطی یا تکامل خطی هستند. (یعنی همه چی همون قبلیه فقط چند سطح می‌ره بالاتر) اما بعضی‌ها قائل به دگرگونی و حرکت چرخه‌ای و دورانی هستند. یعنی در عین تکامل حالت قبلی ماهیتاً تغییر می‌کنه. (هر کاری کردم از این روون‌تر بگم نشد. الان احساس می‌کنم با این بیان اگه توضیحات خودمو بخونم کلا اطلاعات نداشته‌ام فرمت می‌شه)

گفتم لابد لینک پست من رو گذاشتی:)

پاسخ:
پاسخ: نه دیگه. اون خیلی سطحش بالاست. هر متنی لیاقت نداره به اون ارجاع بده!
یعنی مثلا من انقد خنگم که باید روون تر بگین؟ همینو فهمیدم!
فقط دارم فک میکنم تاریخ انسانی یعنی نمیتونه دوری باشه؟!
اصن ولش کنید.این چیزارو که آدم تو کامنت یاد نمیگیره.میرم کتابشو میخونم!

پاسخ:
پاسخ: شما بزرگوارید. چنین قصدجسارتی نداشتم. روونی یکی از شرائط درست صحبت کردنه. مثل با ادب بودن. محض همین آدم برای استادش هم که درس پس می‌ده باید روون صحبت کنه.
دقیقا باهات موافقم ؛ حالا که بازیمون میدن ؛ حیف نیست نریم تو حیاط و بازی نکنیم ؟
عین دبستان ؛ زنگ می خورد ؛ عــــــربده می کشیدیم و عین چهارپا می دویدیم وسط حیاط ؛ تازه ماها که با بصیرت بودیم دستشوئی مون رو نیگه می داشتیم که وسط کلاس هم بهونه داشته باشیم و بریم بیرون و یه چرخی بزنیم

پاسخ:
پاسخ: با این مدل بصیرت احتمالا قراره بعد انتخابات هم مخالفین رو بیچاره کنی!
به امید اون‌روزی که حصارهای وبت برداشته بشه!
چجور استفاده ای مثلا؟

پاسخ:
پاسخ: جهت دادن به این شور و هیجان، برای یه انتخاب معقول و منطقی!
سمت جدید رو تبریک عرض میکنم . محمد براتون یه سمت عالی در نظر گرفته که با روح وروانتونم جور در میاد ...

ضمنا مشهد رو به ارمینه نسپاری یه وقتا !! گفته باشم ...

پاسخ:
پاسخ: (آیکون یه ریاست‌طلب که به این سادگیا قانع نمی‌شه)
یعنی باید چی کا کنیم؟
نمیدونید؟
شمام خودتون دارید فک میکنید؟
فکرتون تموم شد به ما هم بگید.
ممنون

پاسخ:
پاسخ: البته امشب خبری شنیدم که کمی مصمم‌شدم اما کلا هنوز فکر خاصی ندارم. می‌خوام این‌جا، این‌روزها بلند بلند فکر کنم.
باید بهش ثابت کنی توانایی هات در حد وزارته ، انگار دست کم گرفته تو رو ، برو دنبال وزارت ارشاد منم هواتو دارم ...

پاسخ:
پاسخ: باید یه رانتی چیزی جور کنم. این‌جوری نمی‌شه!
۳۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۰:۱۴ خارج ازچارچوب
بابااااا ماهی گیر! بابا نگاه نو به داغ ترین و حاشیه ترین مساله ی روز !!

پاسخ:
پاسخ: سلام!
این پست م.ح.م.د چیه که سطحش بالاست؟
بذارید لنکشو بخونیم

پاسخ:
پاسخ: البته این وصف برای آن پست از افعال معکوس بود. (با شناختی که ما از عمق متون آقا م.ح.م.د سراغ داریم. ولی خب تقدیم شما:
http://piyaderou.blogfa.com/post-176.aspx
آی که راست گفتی!
این خانم معلم داره تفرقه میندازه البته اصولا نباید این کارو بکنه ولی خانمها گاهی نمیتونن برخلاف غریزشون عمل کنن!

پاسخ:
پاسخ: (یه شاگرد خودشیرین!)
اصولا و اساساً اگه حکم تنفیذ محمد رو خانم معلم امضا نکنه ایشون جایگاه و اعتبار قانونی در ریاست‌جمهوری پیدا نمی‌کنه.

سلام.
دوست داشتم همه دیالوگ‌های سال 88 توی ستاد مث ی فیلم تکراری از جلوی چشمم بگذره تا بفهمم توی این چهارسال بزرگ شدم یا ماهی گیری که فکر می‌کردم دارم یاد می‌گیرم یک توهم بوده!
اصلا چه مرجعی است که بگه تو ماهی‌گیری یاد گرفتی و بیا اینم مدرکت!
هوم؟!
...
خدا؟
فطرت؟
وجدان؟
خودمون رو گول زدیم؟
هرکسی می‌فهمه ماهی‌گیر شده یا نه!

پاسخ:
پاسخ: یعنی تو هم مث من دچار تردیدی؟
ارمینه ! ... دستت درد نکنه ... دستم درد نکنه با این شاگرد پرورش دادنم

خب چکار کنم خودِ محمد وزارت جوانان رو بهت داده دیگه ، لابد دیده در حد وزارت اقتصاد نیستی ، تازشم هم نفت رو میخای هم اقتصاد رو ! نمیشه که .به قول محمد همه چی یه حساب کتابی داره ، کلی کار ِ کارشناسی در حد ثانیه داشته روش !

حالا بزار بازم به خاطر دل ِ تو با محمد صحبت میکنم


مهدی جااان ! معاون اولی رو بیشتر دوس داری یا رئیس دفتری رو ؟

پاسخ:
پاسخ: من معاون اولی و میراث فرهنگی و ریاست جنبش عدم تعهد و مشاور همه‌کاره‌ی ریاست‌جمهوری و ... اصلا چرا بشمرم. خلاصه‌ اینکه من اگه مشایی محمدپورغلامی بشم کافیه برام. دیگه هیچی از این نظام نمی‌خوام.
من اگه وزارت نفت رو نگیرم علیه همتون افشاگری میکنم. از تبانی در تقسیم پست ها میگم از هزینه های گزاف ستاد انتخاباتی و خیلی چیزای دیگه!
.
به محمد بگید ارمی گفته بگم؟ بگم؟

پاسخ:
پاسخ: مگه ما مردیم ارمی؟
پسرم ارمی ، خوبی؟

فقط وزارت نفت رو میخای ؟ خب باشه اینکه عصبانی شدن نداره ، با گفتمان همه چی حل میشه پسرم ، آرووم باش آروم باش


مهدی جان ، کمک !

پاسخ:
پاسخ: شما راه رو باز کنید من مشایی بشم، همه چی آرومه اون‌وقت!
سلام !
خب ، آره همیشه بد اخلاقی هست .88 که افتضاح بود. هر دو طرف گند می زدن به فضا.
اما امسال فکر کنم یه انتخابات خ آروم و کم رونقی داشته باشیم و اونطوری که میبینم به جز قالیباف بین اینا هیچکدوم رای خاکستری زیادی نداره .
علی ای حال من احتمالا به جلیلی‌مون ! رای بدم ولی قالیباف بشه هم خوشحال میشم .

پاسخ:
پاسخ: من هم مثل بقیه یک رای بیشتر ندارم. اونم چون می‌دونم برای همه خیلی مهمه و نتیجه‌ی انتخابات رو تغییر می‌ده مصلحت می‌دونم که اعلام نکنم. ولی احتمالا اگه تو پیام ازم بپرسی برات پیامک کنم!
معیار...........
م.ق
ا.ر.م
هاشمی
.
.
.
.
باز این ذهن عاشق من با دل دیوانه ام روی هم ریخته اند
و دستم را مجبور به نوشتن کردن

شما هم یاری کنید بخونید
منتظرتون هستم

راستی...........سلام

شاید...........
برویم.

پاسخ:
پاسخ: کجا؟
زیر بار این‌که «در برابر سرنوشت کشور و آینده نظام مسئول هستیم(1)» دیگر!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی