تن‌ها

بسم‌الله| هنوز به ماه نرسیده بود روزهای با هم بودنمان. ایستادم کنارت. گفتم «چرا تن‌ها؟». آستین‌هایم را زدم بالا و دست‌هایم را گذاشتم روی‌ ظرف‌های نشسته. یاد بچه‌گی‌هایمان افتادی. گفتی «آن‌روز توی حیاط خانه‌تان خیلی تلاش کردی حباب درست کردن را یادم بدهی. یادت هست؟» گفتم « یادم هست دوست داشتم برسانمشان به ماه». با انگشت‌های کفی‌ات حلقه‌ای درست کردی و نفس کشیدی تویش. حباب رنگی با نفس‌هایت بزرگ شد و رفت بالا. نشست کنار قرآن روی طاقچه.
هنوز به ماه نرسیده بود روزهای با هم بودنمان که حباب تو رسید به آسمان. به ماه.

52 |نگاره‌ها‌ی ماه (1)

پنجشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۵۷ ب.ظ

بعضی‌وقت‌ها فکری که نمی‌دانم چیست و از کجا آمده، بی‌اجازه پا می‌گذارد توی سرم. بی‌اجازه به دستم می‌رسد، بی‌اجازه کاغذ سفید زیر دستم را خط‌خطی می‌کند و بی‌اجازه کشیده می‌شود. می‌شود یک "نگاره".
و درست وقتی که آن فکر غریبه راهش را کج کرده و رفته، تازه یادم می‌افتد که نشانی‌اش را نپرسیده‌ام.
وقتی که دیگر دیر شده و من مانده‌ام و تنها رد‌پایی از آن فکر. یک "نگاره" ساده!
"نگاره‌ها" را می‌گذارم این‌جا. شاید به نگاه شما آشنا بیایند. شاید از لابه‌لای حرف‌ها و نظر‌ها‌ی‌تان آن فکر را شناختم.

نگاره (۱)

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۳/۳۰
مهدی شریفی

نظرات  (۴۲)

من نتونستم با عمق این تصویرت ارتباط برقرار کنم.
مثلا شاید فکر پشت این نگاره‌ت این بوده که:
همیشه بهترین راه کمک‌کردن این نیست که بری دنبال کمک. شاید بهتر باشه بمونی و به آدم دردمند دل‌داری بدی!

پاسخ:
پاسخ: اینکه رفتن دومی رو مثبت (دنبال کمک رفتن) تعبیر کردی جالب بود
حسم بهش عوض شد
سلام !
خب من این رو برداشت میکنم :
اینکه یه بدبختی داره می افته می میره ! بعد اون طرف فکر بالارسیدن خودشه ، ولی این رو هم میگه که وقتی از یه راهی بالا میرید هم با هم سفر مطمئن برید که پلای پشت سرتون رو خراب نکنه و هم خودتون خراب نکنید که این طوری بشید !

پاسخ:
پاسخ:
سلام!
حسم به دو جمله اول نزدیک تره!
سقوط و صعود از پله های روزگار ...
مدام و مدام
فقط باید یادمون باشه که این قصه یه آخری داره بالاخره ! ، باید آخرش ، رسیده باشیم روی یه پله ی خوبی !

پاسخ:
پاسخ:
اینم برا خودش تعبیر جالبی بود
ممنون
سلام
خیلی عجیبه...
مگه میشه تراوشات ذهنیتون رو علتشو یادتون رفته باشه؟!

توی درخت غلبه ی ماه هست بر خورشید...
خورشید پایین تر از ماه قرار گرفته و فردی متوسل به این نگرش شده داره سقوط میکنه و نشون دادین که ریشه ی این تفکر خیلی سسته و آدم نمیتونه بهش متوسل بشه...

با توجه به خورشید اصلی که به نظر حقیقت میاد و در بالای صفحه هست،حق همیشه با خورشیده،حالا هرچند که این خورشید از کمتر روشنایی داشته باشه،ولی هر چی باشه حقیقته....

خودمم نفهمیدم چی گفتم!

پاسخ:
پاسخ: علت تراوشات ذهنی اصلا یادم نمیاد که یادم رفته باشه.
شده گاهی یه حسای عجیب بیاد سراغت که نفهمی چیه و چرا اومده؟یکی با شعر گفتن یکی با داستان نوشتن و خیلیام با کارای دیگه حس و فکرشونو خالی میکنن منم با کشیدن گاهی خط های نامفهوم گاهی هم این شکلی ...

ممنون از نگاه و نظرتون
ولی ببخشیدا ماه کو؟؟!!
اگه ماه بود تو تصویر چقد قشنگ میشد این حرفا!!
توسل.

پاسخ:
پاسخ:
سلام
چه جالبه!
بنظر من داره سقوط یک آدم رو بر اثر روزمرگی و پشت سرهم آمدن روز و شب نشون می ده.باید به یک ریسمان دیگه چنگ بزنه تا در چاه روزمره گی یا روزمرگی گرفتار نشه.اون خورشید گوشه ی سمت چپ فکر کنم داره راه نجاتو نشون می ده.

پاسخ:
پاسخ:
سلام
ممنون از نگاه و نظرتون
جالب بود برام
یکم راهمایی میکنی؟ :دی

پاسخ:
پاسخ:
شما حدس بزن نزدیک شدی من صدای آژیرو زیاد میکنم!!
چه خوشگله :)

خب روز و شب برای اونی که هی میره بالا و دوباره با مخ برمیگرده زمین فرقی نداره...

پاسخ:
پاسخ:
ممنون
۳۰ خرداد ۹۲ ، ۱۹:۵۳ عارف‌حسین
آقا من که چیزی نفهمیدم

پاسخ:
پاسخ: اینم خوبه.
برادر
توی درخت بالاش یه ماه ناقصه و قسمت پایین خورشیده و یا شاید ماه کامل باشه ولی به نظر من خورشیده
خیلی واضحه که...!

چقدر خوبه که از این حسا میاد سراغتون...

پاسخ:
پاسخ: برداشت جالبی بود. وقت کشیده‌شدنش این به ذهنم نیومده بود.
"کامل" تبدیل به "ناقص" شد.
"برادر" هم تبدیل به "خواهر" بشه؟
سلام..
چند وقتی هست ک آرشیوخوانى میکنم اینجا...

خیلی دلنشین اند بعضی پستها...:-)

پاسخ:
پاسخ: سلام
خوبه که سکوت رو شکستید...!!
ممنون
سلام داش مهدی!
آقا تا قبل این که برید مجن و وانشون و گناباد و کاشون و کهنوج و ... بیاید بریم بیرون بگردیم و خوش بگذرونیم و چای آتیشی درس کنیم و کبابی و ربابی و شرابی و از این جینگولک بازیا دیگه. والا این ترم رکورد زدم و امتحانا جیگرمو در آورده. می خام بریم یه دلی از عزا در بیاریم. خلاصه این تن بمیره این دفعه بیایم همه مون آدم باشیم و هم آهنگ باشیم دیگه!
(در ضمن چون این پست یه رنگ و لعاب ناموسی داره، من دخالت نمی کنم ولی چکنم که محتوا یه جور هس که آدمو قلقلک میده واسه نظر دادن. بگذریم از این که تو مدل نظر دادن منو می دونی (به یاد بیاور آن زمانی را که آمدیم خانه تان آن اثر هنری را به حساب این که صاحب اثر، آقای خانه اس، تحلیل آتشینی کردیم بس ژرف و شگرف ...) داداش! خیلی سر بسته و در بسته بخوام بگم این که: ... شعر سپید خوبی است.

پاسخ:
پاسخ: م.شریفی:
مهدی جون ما که (خودت می‌دونی این ترم بی‌کار علی‌الاطلاق بودم) از خیلی وقته به این در و اون در می‌دیم از رفقامون یه بخاری بلند بشه بریم تفریح دست‌جمعی!
اگه یادت نمیاد، یاد کن اون روزایی که در خونه‌ت رو بسته‌بودی و بصورت خانوادگی سرها رو برده‌بودید توی کتاب‌ و درس و مشق.
حالا الانم دیر نشده. من در همین تریبون به‌صورت رسمی اعلام می‌کنم با هر گونه برنامه‌ی تفریحی، علمی‌، سیاحتی و زیارتی، پیش از رفتن به ما «سیمکان» موافقم.
در ضمن تقریبا یکی در میون گاهی هم هی هی -به قول خودت- خط خطی هاتو می خونم؛ اگه واس همه ش نظر نمیدم بابت اینه که کلاس کار حفظ بشه (مدیونی اگه فک کنی چون امتحانام تموم شده و بیکار شدم دارم کامنت می ذارم)
با در نظر گرفتن تمام این شرایط اگه دفعه بعدی اومدم و دیدم از کامنتای من ابراز خوشحالی عمیق نکردی، به جون خودت دیگه اسمتو نمیارم ...!!

پاسخ:
پاسخ: م.شریفی:
من اصلش یکی‌ دوبار به‌صورت پراکنده اسمت رو توی اینجا و جاهای دیگه دیدم فکر کردم خودتی باور کن نمی‌دونی چه بالی درآوردم از دیدن اسمت! (این رو به‌صورت عمیق بخون که بشه مصداق خوش‌حالی عمیق)
اما بعد که فهمیدم تو نیستی کَانّ فطرس ملک بال‌ها و دماغم و ... همه با هم سوخت.
این‌بار ولی شاد شدم که هیچ، یه متری هم از زمین فاصله گرفتم به گمونم!
سلام
ماه عزیز،خواهر خوبم،
من تازه با وبلاگتون آشنا شدم و نمیدونستم توسط یه زوج خوش بخت اداره میشه!

به ذهنم نرسید ”ماه” میتونه نام یه نویسنده باشه

در هرصورت عذر تقصیر...
ببخشییییییییییییییید...

لطف کنید آن اراجیف بنده را هم از صفحه روزگار محو بفرمایید تا اسباب شرمندگی بیشترمان فراهم نشده...

پاسخ:
پاسخ:
سلام
تقصیر از شما نیست
همینکه خوانده میشویم جای بسی خوشحالیست
و محبت و لطفتان باعث ارامش است
بابت حذف هم معذرت!!چون خواست خودتان بود انجام شد!
خب این دو نفر یه نفرن یا دونفر؟

پاسخ:
پاسخ: دونفر که دونفرن اما بسته به نگاه شما میتونن یه نفر هم باشن
۳۱ خرداد ۹۲ ، ۰۸:۲۸ پابرهنه.ر.م
سلام ونور

وسط جزوه های درس بیایی اینجا و بنویسی از فلش عای ذهنی ات!

بنظرم ماه دارد چکه میکند در یک شب مهتابی!
شبی که شادی از ریشه های درختی طوبایی آب میخورد! و میتوان از ریشه های احساست تاب خورد...پله پله تا شب مهتاب بالا رفت!
شبی که ماه.باران است!

هرچه از زمین بالا تر بروی... میبینی که زندگی جز بازی نیست!...حتی به قدری که دلت میخاهد آویزان شوی و وارونه درست ترش ببینی!
حتی درخت هم لبخند میزند....از خورشید روشنی که در دلش دارد...


عجب نظری شد!
دعا بفرمایید....

پاسخ:
پاسخ:
سلام
چه شاعرانه!!حس آروم و مثبتی بود واقعا!
جالب بود
ممنون
ایشالله موفق باشید...
سلام
خوش آمدید ب کودک وار...ب ساده.
لطف شماست،اما متن ابتدایی پست دوم،ازمن نبود..
بنابراین قابلیت کپی پیست شدن دارد..

پاسخ:
پاسخ: سلام
بهرحال من از شما خوندم!!خوب بود.
ممنون

آدمی که به ریشه وصل باشه سقوط نداره حتی اگه با صورت بخواد خودش رو سقوط بده!

پاسخ:
پاسخ: شاید اینطور باشه
ممنون.
اگه به ریشه زندگی متصل باشی همیشه راهی به سمت بالا و اوج و نور پیدا میکنی .اگر به اصل زندگی وصل باشی راهی به جز رسیدن به اوج و نور نمیمونه

پاسخ:
پاسخ: یعنی یه نفرن
قشنگ بود
ممنون
اولش که دیدم فک کردم یکی با نردبون که بالا میاد به دنیا می آد و اون یکی هم که با مرگ زیر خطه از اون راه می ره اون دنیا اما ظاهرا دوستاتن بهتر از من تفسیرش کردن
طراحی درختش که توش ماه و خورشید هست فوق العاده است

پاسخ:
پاسخ: منم اول که دیدم یه جور دیگه تفسیر کردم .خیلی متفاوت با بقیه خوبه که برداشت ها باهم فرق میکنه
مثلا همین جریان ماه و خورشید درخت من به یه چشم دیگه دیدمش و شما خیلی قشنگ تر
ممنون از نگاهتون.
یکی که می‌خواد بره بالا، هنوز نرفته بالا ولی. می‌ترسه. می‌ترسه که بیافته. کله‌پا شه با مخ بره پایین. اون ته مها. می‌خواد بره بالا، ولی چون دل‌ش قرص نیست، یا دو سه تا پله بیش‌تر نمی‌ره یا هم می‌ره، ولی چون دل‌ش از اول قرص نبوده، چون می‌ترسیده، چون سست بوده،‌ وقتی یه نگا به پایین می‌کنه، کله‌پا می‌شه و ... تموم.
ولی یکی دیگه هست اون بالا، که دل‌ش براش می‌سوزه و می‌آد پایین، اون‌قد که برسه باهاش، از قدرت خودش، از ابهت خودش می‌گذره و می‌آد و دست‌شو می‌گیره و نمی‌ذاره سقوط کنه.

پاسخ:
پاسخ: خیلی سنگین و عمیق بود برداشتتون چندبار خوندم !
ممنون
آدم با ریشه‌هاشه که می‌تونه بقیه رو نجات بده!

پاسخ:
پاسخ: خودش رو هم...!
فکر میکرد خیلی آدم حسابیه، خیلی آدم درستیه، خیلی همه چیه! با غرور قدم برداشت و پله ها رو رفت بالا.دوتاپله دوتاپله حتی! اما یه جایی غرورش کار دستش داد. پاش لیز خورد و کله پا شد!
اما
همیشه یکی هست که حتی وقتی وسط زمین و آسمون معلقی دستت رو بگیره.. کاش اینو بفهمه !

چقدر نظرات دوستان جالب بود :)

پاسخ:
پاسخ: اینم نظر خوبی بود مث بقیه نظر ها
اره خیلی فرقه بین برداشت ها خیلی جالبه برای منم :)
راست و درست بالا رفتن خیلی سخته
کسی میتونه از پس این سختی بربیاد که ریشه دار باشه و خیلی چیزها نتونه اونو گرفتار کنه که از راه راست و درست فاصله بگیره...!

کسی که ریشه دار باشه از دره های عمیق ترسی نداره چون به ریسمان محکمی چنگ زده...

یه تفسیر دیگه:
کسی که برای بالا رفتن خودش دیگرانی که مانعش هستند رو میاد از سر راه برداره(به طور ظالمانه)
اون دلش میخاد مانع هاش به دره عمیق بیوفتن و نابود بشن
ولی غافل از اینکه شاید بتونه صداشونو کمرنگ کنه
و شاید برای مدتی حضور نداشته باشن ولی هیچ وقت نمیتونه و یا شاید اون خورشید بالا نمیذاره آدم های «حق» بیوفتن تو دره و سقوط کنن...
و نرده های این نردبان برای اون آدم اولی خیلی سسته همونجوری که تو تصویر مشخصه

جایزه هم میدین؟!

پاسخ:
پاسخ: ممنون از نظرتون
حسم به تفسیر دوم خیلی خیلی نزدیکتره انگار. یه ظالم که شایدم نمیدونه داره ظلم میکنه!
اون یکی هم مظلوم مطلق ممکنه نباشه ها اما اینجا داره درحقش ظلم میشه انگار...
نمیدونم اما اینجوری اگه باشه خیلی سیاه میشه حس طرح میشه مث اونوقت که داشت پیاده میشد!
نظر بقیه یه پاکی و لطافت و آرامشی به این کاره داده که دوست دارم بمونه روش از وقتی نظرها رو خوندم انگار با این نگارهه ارتباط بهتری برقرار کردم و کلا سیاهی ها داره پاک میشه!!!
فکر میکنم خیلی ها داستان خودشون رو یه جوری ربطش دادند به نگاره :)

پاسخ:
پاسخ: جالبیش هم به همینه!
۰۱ تیر ۹۲ ، ۰۶:۲۹ خانم معلم
سلااااااااام به ماه ِ عزیزم

باور کنی یا نه ، میخواستم بیام اینجا و بنویسم که چرا ازت خبری نیست امتحانا که تموم شده ، اومدم دیدم تو نوشتی بسی خوشحال شدم .
البته اولش که نوشته ات رو خوندم حس کردم این کار مهدی نباید باشه ، یه جورایی حس زنانه تونوشته ها هست اینه که نویسنده رو نگاه کردم همون موقع دیدم تویی بقیه مطلب رو با دقت بیشتری خوندم ( آیکون زبون درازی به مهدی )
اما انچه به نظر من اومد : مفهوم صعود وسقوط بود . اما وقت سقوط انچه به کمکت میان همون اصالت و باورها و ریشه ها هستند ... از بقیه نظرها هم استفاده کردم جالب بودند . حالا خودت بالاخره یادت افتاد چی شده بود اینو کشیدی ؟!

پاسخ:
پاسخ: سلام و ابراز احساسات!
نه خانم جون من همچنان درگیر کلاس و امتحانم انگار اساتید زحمتکش و دلسوز ما حالا حالا ها قصد ندارن باور کنن سال تموم شده!!
بعدشم طبیعیه که درمحضر استاد اعتماد بنفس م بیاد زیر خط فقر!!
ممنون از نظرتون!!
اتفاقا بیشتر گیج شدم دارم به خودم تلقین میکنم حسم اون لحظه که طرح رو پیاده میکردم خیلی خوب و شبیه نظرهای مثبتی که خوندید بوده!!!!

نیمه شعبان نمیاید قم؟
درود بر حضرت ماه
1.دلمون خیلی برای دیدن روی ماهتون تنگ شده
2.نگاه من:کسی که زیر سایه ی گذر روزگار دچار تکرار و عادتی شده که ارزشهای حقیقیه ی به باور تبدیل نشده اش رو همرنگ ارزش های موهمی و باطلش کرده و این باعث سرگردونی و معلق موندنش بین حقیقت و باطل شده
3. نگاه های جالب و متفاوت دوستان دوست داشتنی بود

پاسخ:
پاسخ: سلام و درود برشما هم!!
الحمدلله که بلاخره سکوتو شکستی شما هم مث بعضیاا!
یاد نیمه شعبان 5 سال پیش جمکران و اینترنت (سرعت سوخت فسیلی) موبایلت افتادم خوش موقع اومدی!
2.آره بهش میاد...
ممنون
اولا که شما حرف از سرعت نزن که موبایل جنابالی همون اینترنت سوخت فسیلی رو هم نداشت و موبایل خدا بیامرز من بود که یه تنه به همه ی نیاز ها جواب میداد
دوما تو دیگه چرا این حرفو میزنی؟!
تو که میدونی در حال انجام چه ماموریت خطیر و حساسی بودم

پاسخ:
پاسخ: آره خب حرف حساب جواب نداره از بچه گیت دنبال خیر عظیم بودی!!
ولی کلا درجریان باش که یکی از عصبانیت داشت کامنتتو پاک میکرد من نذاشتم!!
سلام
در تایید هوالعشق
از آنجایی که یه نمور سواد روان شناسی داریم:
کلا به طرح ها طرح های فرافکن میگن و در درمان برای فهمیدن اینکه فرد چه در ذهنش میگذره و علت مشکلاتش و ریشه اش چیه اطش استفاده میکنن
که البته طرح های استاندارد شده اش در دست درمان گران میباشد...


ماه عزیز کنار حرم بی بی ملتمس دعای خیرتان هستم...

پاسخ:
پاسخ: پس شما تخصصی نگاه میکنی به جریان!ازینا زیاد دارما میخواید یه وقتی و شماره حسابی رو به تحلیل خط خطی های من اختصاص بدید؟!!!
دعاگوی وجود پرمهرتان هستم
نه بابا تخصص کجا بود
یه چی پروندم حالا

هنوز خودم یاد نگرفتم ازینا
واقعا تحلیل خودمو نوشتم از نگارتون...

بابت دعا هم ممنون
واقعا محتاجم...

پاسخ:
پاسخ: شکست نفسی نفرمایید حالا!
ممنون از تحلیلی که نوشتید
اتفاقا دیر عصر حرم بودم ناخواسته(!!) اومدید تو یادم !
خب این جور وقتا باید افراد را به حلم و صبر و ایضاً نفس عمیق دعوت کرد
بعدشم جنابالی یه نیمچه حیثیت واسه ما بزاری آسمون زمین میاد؟!

پاسخ:
پاسخ: معلومه تجربه مواجه شدنت بابحران زیاده ها!
منم سکوت اختیار میکردم همین میشد!
۰۱ تیر ۹۲ ، ۲۰:۱۵ خانم معلم
خیلی دلم میخواست که بیام ولی نمیشه ... شاید برای آخر هفته چهار شنبه بتونم یه کاری بکنم اگه اومدنی شدم حتما حتما بهت خبر میدم ... خودم دلم میخواد زود ببینمت ...

پاسخ:
پاسخ: ایشالله که بطلبه وبیاید
مشتاقیم.
۰۱ تیر ۹۲ ، ۲۱:۴۷ عارف‌حسین
بسمه تعالی

معاونت روابط عمومی وبلاگ وزین تن‌ها
با عرض سلام
به استحظار می‌رساند طی مشاهدات به عمل آمده، چنانچه تلاش مشهودی برای نمایان شدن نویسنده‌ی مطلب به طور شاخص انجام نپذیرد، کامنت‌های وبلاگ مذکور از صوابیت ! می‌افتد. باشد که در آینده مخاطبین به سادگی به توجه برسند تا دوباره شاهد اختلالات شخصیتی پیش آمده نباشیم.

با تشکر
معاونت روابط عمومی و امور بین الملل وبلاگ فاخر ذاهب

پاسخ:
پاسخ: م.شریفی:
باسلام. پاراف شد برای بخش مالی.
شما برنده‌ی نشان و جایزه‌ی ویژه حمایت از حقوق مخاطبین شدید!
۰۲ تیر ۹۲ ، ۰۹:۳۹ ابهام مطلق
:)
زیباست و جالب.

پاسخ:
پاسخ: تشکر.
۰۲ تیر ۹۲ ، ۲۰:۵۳ پابرهنگان
من اول فکر کردم که این "نگاره"، کار مهدی عزیز است. بعد هر چی در ذهنم مهدی را آنالیز کردم دیدم باهاش جور در نمی یاد. بعدتر فهمیدم که این نگاره حاصل "تفکرات" جناب "ماه" است. اما چیزی که برام جالب بود (فارغ از بحث های محتوایی) این بود که این نگاره خیلی شبیه به نگاره های یکی از فیلم های جدید هالیوودی است. یعنی اول ش فکر کردم دقیقا همان است. یادم نیست کدام فیلم، اما فکر می کنم "هوش مصنوعی" اسپیلبرگ بود.


پاسخ:
پاسخ: بله خب متن های من کجا و متن های حضرت استاد کجا!
برای منم جالب شد که شبیه یه فکر دیگه م سرچ کردم هوش مصنوعی که مال 2001ه همچین جدیدم نبودا!!
ولی اگه بتونم اسم دقیقش رو بدونم که نگاره ها رو بینم واقعا ممنون میشم!!


اینا همه ماه هستن؟
چه نگاره ی سختی!
عیدتان مبارک


پاسخ:
پاسخ: نه طرحی که من زدم ماه توش نداشت
اما خیلیا ماه رو دیدن!
برشما هم
۰۳ تیر ۹۲ ، ۱۵:۰۹ خلوت نشین
تنها چیزی که به ذهنم رسید اینه که اینا میتونن دو تا آدم مجزا باشن - در عین اینکه میتونن یک نفر هم باشن - و دارن دو تا مسیر مختلف رو انتخاب میکنن .
یکی صعود و یکی سقوط ... و به نظرم خودشون هم عالمند به مسیرشون.

من کامنتای دیگه رو نخوندم. یعنی اگه کسی اینجوری مثل من تحلیل کرده بود و تحلیل من تکراری بود ببخشید!

حالا نوبت توئه صدای آژیر رو به گوش من برسونی :)

پاسخ:
پاسخ: صدای آژیر بلند!
:)
برداشت ها خیلی زیادو متفاوت بود که حسم رو به نگاره کاملا عوض کرد!!
ازشما هم واقعا ممنون که حوصله گذاشتی و حست رو نوشتی
متشکر
۰۵ تیر ۹۲ ، ۰۷:۳۹ زهره سعادتمند
خب، من ترجیح میدم برداشت های دوستان رو بخونم.
- چون هیچی نفهمیدم! -

پاسخ:
پاسخ: خوبه
ممنون
۰۵ تیر ۹۲ ، ۱۲:۰۰ جهاد فرهنگی
خیلی خوب و خیلی بد!!!!!!
.
.
ماه عسل هر بندی که خوندم یه نیشخند تلخ بود...
.
.
آخه اول اژدهای هفت سر رو خوندم بعد رفتم اول...
۰۵ تیر ۹۲ ، ۱۲:۰۱ جهاد فرهنگی
وا
به نظر خودتون این چی میتونه باشه...
۰۷ تیر ۹۲ ، ۲۲:۵۳ سرباز شهاب
یاد خودم افتادم
عین خط خطی های خودم...

پاسخ:
پاسخ: پس موجب خیر شدم!
اون که داره از پله ها میره بالا اونی که شیطون گولش زده رو ترک نمیکنه که
داره میره پیشش.
انگار یه جور جو سنگین حاکم به نگاره است.
اون ابره یک چشمش کور شده!
نکنه دجاله؟
اون پله پایینیه انگاری راهش سخت تر بوده.
شاید اونی که داره از پله میره بالا و از اون امتحان قبلیه سربلند بیرون اومده میخواد توست اونی که داره میوفته امتحان بشه ...........
چقدر فکرای قاطی پاتی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی