تن‌ها

بسم‌الله| هنوز به ماه نرسیده بود روزهای با هم بودنمان. ایستادم کنارت. گفتم «چرا تن‌ها؟». آستین‌هایم را زدم بالا و دست‌هایم را گذاشتم روی‌ ظرف‌های نشسته. یاد بچه‌گی‌هایمان افتادی. گفتی «آن‌روز توی حیاط خانه‌تان خیلی تلاش کردی حباب درست کردن را یادم بدهی. یادت هست؟» گفتم « یادم هست دوست داشتم برسانمشان به ماه». با انگشت‌های کفی‌ات حلقه‌ای درست کردی و نفس کشیدی تویش. حباب رنگی با نفس‌هایت بزرگ شد و رفت بالا. نشست کنار قرآن روی طاقچه.
هنوز به ماه نرسیده بود روزهای با هم بودنمان که حباب تو رسید به آسمان. به ماه.

58 |سی‌روزنامه |پنجم

يكشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۲، ۰۱:۱۰ ق.ظ
روزاول |یک‌وجب‌زیرآب
روزدوم |آرماتوربند
روزچهارم|چراغ‌مطالعه


روز پنجم
|کرم‌ها
هر گلی کرم خودش را دارد. کرم دیفن سفید است و کوچک. کرم بنجامین قهوه‌ای‌ست و بلند. کرم‌ها بیرون از خاک فقط چند ساعت زنده می‌مانند. تا چند ماه پیش فکر می‌کردم کرم‌، آفت گل است. تا این‌که گل‌فروش ورودی شهرک قدس گفت: «کرم‌ها توی خاک تونل می‌سازند تا به ریشه‌ی گل هوا برسد»
از آن‌وقت به بعد، دیگر از کرم‌ها بدم نمی‌آید. دیگر از تماشای‌شان تنم مورمور نمی‌شود. و حالا هر وقت سر و صدایی روی صدف‌های پای بنجامین می‌شنوم به جای این‌که بگویم: «اه. یه کرم دیگه!» با حسرت خیره می‌شوم به پایان زندگی قهرمانی‌ دیگر.
کرمی که نفس‌هایش را زیرخاک، دور از چشم برگ‌های سبز، به ریشه‌‌های بنجامین هدیه کرده‌ و بعد، بی‌صدا از بلندی چهل‌ سانتیمتری گل‌دان خودش را به پایین پرت می‌کند، کمی به خود می‌پیچد و جایی در تاریکی‌های کنج دیوار تمام می‌شود.
از آن روزی که قصه‌ی کرم‌ها را فهمیده‌ام، فهمیده‌ام که تا کرم نباشم، ریاکارم و تا ریاکار باشم، ...


مناجات: 

«اللهم‌اجعلنی کرماً»



دعای روز پنجم:
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُسْتَغْفِرِینَ وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنْ عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ الْقَانِتِینَ وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنْ أَوْلِیَائِکَ الْمُقَرَّبِینَ بِرَأْفَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ ........ ای‌خدا! امروز منو بذار تو دار و دسته‌ی اونایی که به پات می‌افتن و عذرخواهی می‌کنن. اسممو بنویس جزء خوب‌هات. اونایی که حلقه‌به‌گوش تو هستن و کلاً منو رفیق فابریک‌ خودت حساب کن. به مهربونیت قسم ای از همه مهربون‌تر!



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۴/۲۳
مهدی شریفی

نظرات  (۲۸)

اللهم اجعلنی کرما.
نجاتشون بده بعضی وقتا. نذار خودکشی کنن.

پاسخ:
پاسخ: بیرون خاک زنده نمی‌مونن.
کرم ها با آن جثه ی ظریف و نرم شان ، وقتی خرامان خرامان راه می روند و بوی خاک از تنشان بلند می شود کلی دلبری می کنند ! چطور قبل از این بدتان می آمده ؟ :)

حتما که نباید کرم ابریشم بود تا پروانه ی زیبایی شد ... گاهی همین کرم های پای گلدان ها زندگی شان شرافتمندانه تر و باهدف تر است ...

پاسخ:
پاسخ: پیش‌تر بصیر‌ت‌مان لنگ می‌زد خب. ظاهر بین بودن و ...

۲۳ تیر ۹۲ ، ۰۸:۱۶ مـَه جبین ..
چ چیزایی ب ذهنتون میرسه هااا ..

هم برام جالب بود .. هم قشنگ :)

دعای روز پنجم هم .... آمین

پاسخ:
پاسخ: فشار جابه‌جایی به منزل جدید است دیگر!
همون نظر "مه جبین"

پاسخ:
پاسخ: همون پاشخ!
۲۳ تیر ۹۲ ، ۱۰:۰۱ عارف عبداله‌زاده
آقا این دعا هست شوما می‌کنی؟

پاسخ:
پاسخ: خب چی بگم؟!
سلام
حالا دیگه درجه بندی داره دیگه
ان شاالله شما از اون با خاصیت هاش باشین که هستین...

خود حقیرمان که جز بی خاصیت ترین هایم...
حقیر برگ ها رو میخورم به جای اینکه را باز کن باشم...

به امید هدایتم
آمین

خیلی دعامون کنید
هم شما و هم ماه بانو
یا حق

پاسخ:
پاسخ: بزرگ‌وارید.
متشکر. محتاج دعاییم. ما و ایشان
یا علی مدد
نفهمیدم "تا فهمیده ام تا کرم نباشک ریاکرم..." یعنی چی؟

پاسخ:
پاسخ: یعنی تا مثل کرم "پنهان از چشم این و آن بهترین‌هایم را فدای خوبی‌ها نکنم" ریا کارم.
۲۳ تیر ۹۲ ، ۱۰:۵۱ خانم معلم
سلام ...
اون باغبون منظورش کرم خاکی بود مجید جان . وگرنه بنده با همین چشمای خودم دیدم که برگ های شمعدانی ام هر روز جویده می شوند و بالاخره مجرم سبز رنگ را پیدا کردم و از طبقه ی دوم پرتش کردم پایین ...

مهم نیست چی باشی ، کرم باشی ، گربه باشی ، گوسفند باشی ، ماهی باشی ، حتی یه علف کوچولو موچولو باشی ، مهم اینه که خاصیت داشته باشی و مفید باشی ...

پس عوض اینکه دعا کنی که خدا کرمت کنه ، بگو خدایا منو با خاصیت کن

پس دعا تغییر میکنه به این شکل که :
الللهم اجعلنی با خاصیتا ...(((:

پاسخ:
پاسخ: البته شما بفرمایید دعا باید تغییر کنه، باید تغییر کنه. ما که زور‌مون نمی‌رسه مقاومت کنیم!
ولی خب ما منظورمون از کرم شدن، همین کرمای خاکی قهوه‌ای پای بنجامین‌ها بود که مفیدن. نه اون کرمای جنبش سبزی فتنه‌گر گل‌های شما!
۲۳ تیر ۹۲ ، ۱۰:۵۲ خانم معلم
راستی کی میاین خونه مون ؟

پاسخ:
پاسخ: پلاک چند بودین؟ سر کوچه‌ایم!!
سلام...
من فکر نکنم این طوری باشه ها...
اون موقع ها که حیاط داشتیم و گل داشتیم کرما برگاشونو میخوردن!!
فکر کنم آفته ها!! البته به جز کرم خاکی

اون گل فروشی که بالاتر از میدون صنعته؟؟جلوشم یه مجسمه عجیبه؟؟روبروی مجتمع های مسکونی

پاسخ:
پاسخ: این کرمای گل‌های آپارتمانی فکر کنم با اونا یه توفیراتی بکنه. البته خانم معلم هست اینجا من می‌ترسم رو حرفش حرف بزنم یه مشتی چیزی به صورتم حواله کنه.
میدون صنعت؟! (خاراندن چانه)
قم ـ سر شهرک قدس ـ گل‌فروشی
آخی چه جالب!
من ولی از کرم ها و مورچه ها هم بدم میاد هم چندشم میشه هم متنفرم چون یه روزی می خوان ما رو بخورن

پاسخ:
پاسخ: حالا فهمیدم دست راستمو کی خورده!
البته کرم زیادیش هم خوب نیست!

پاسخ:
پاسخ: فکر کنم شما تصورتان از کرم مثل من پیش از این ماجراست!
۲۳ تیر ۹۲ ، ۱۳:۱۲ خلوت نشین
همون اللهم اجعلنی مفیداً ، کرماً و چیزهای مترادفش ...

من نفهمیدم
بحث "موسی و شُبان" رو باور کنم یا اینکه "خدا مختصر المعانی نخونده" ...

خدا منظورمونو میفهمه !؟

پاسخ:
پاسخ: آره. مگه می‌شه نفهمه؟!
پس ما اشتباهی از عبارت " کرم داری؟ " به عنوان فوش و یدوبیراه استفاده میکنیم

آه کرمهای کوچک! موجودات مخلص و خاکی!

پاسخ:
پاسخ: به‌گمونم زمان جنگ که به هم می‌گفتن بسیجی خاکی اشاراتی به همین مقوله‌ی کرم و اینا داشتن!
اون کرما شاید از اون نوع آفت‌دارش باشه!
۲۳ تیر ۹۲ ، ۱۶:۱۷ خارج ازچارچوب
حتی منم کرم خودمو دارم!

پاسخ:
پاسخ: از وجناتت پیداست خب. با این کامنت گذاشتنت هم!!
۲۳ تیر ۹۲ ، ۱۸:۲۲ خانم معلم
این کرم خارچ از چار چوب از همون کرماست که باید بگیری و پرتش کنی پایین ها ! ...
آفرین که میدونی اینجا دو تا چشم هست که حاضر و ناظره ...

ما درست سر کوچه ایم کجا گذاشتین رفتین ، برگردین بابا ...

ولی جدی جدی مگه بنا ندارین بیایین تهران ؟

پاسخ:
پاسخ: آدرس بدید چرا که نه!!
البته بعید می‌دونم آقای فرهاد ما رو راه بده!!

البته از شوخی گذشته که فعلا درگیر جابه‌جایی هستیم. تا خدا چی بخواد
این نوع نگاه، یعنی نویسنده حواسش به خودش هست.

پاسخ:
پاسخ: یعنی همون کرم دیگه؟
میگم از کرامات سوسک هم بنویسید اگر ممکن
شاید نگاه ما نسبت به اون بنده ی خدا هم عوض شد!

پاسخ:
پاسخ: دیشب فعلا مجبور شدم اولین سوسک خونه‌ی جدید رو بکشم. تا باشه ببینیم چی ازشون می‌بینیم!
منم با خانم معلم موافقم...
آخه ما از اون گلا هم داشتیم ولی یادمه کرم نداشتنااا...(بس که بهشون میرسیدیم :)... )
ببخشید اشتباه گفتم.نمیدونستم مال قم هستید...
پس حالا که همسایه مهربان بانو اید بیشتر التماس دعآ...

پاسخ:
پاسخ: البته شما ظاهرا گل‌هاتون کمی زیاد از حد لوس می‌نمودید. گل بی‌کرم مثل زنبور بی‌عسله.
محتاج دعاییم.
۲۳ تیر ۹۲ ، ۱۹:۵۰ دشتْ‌بان
به‌ت گفته بودم ما تو کارِ ورمی‌کمپوست‌ایم؟ کرمِ خاکی! نگفته بودم؟ خب پس اینو داشته باش:
ورمی‌کمپوستِ پرچکوه در راه است...
البته ما محل فروش‌مون نوشهره. نمی‌دونم کیلویی چنده، ولی کلی خاصیت داره. خواستی به عنوانِ هدیه‌ی خونه‌ی جدیدت برات یه کیسه دوکیلویی بیارم!

پاسخ:
پاسخ: فقط می‌ترسم دهنشونو پیدا نکنم و نتونم لقمه بذارم تو دهنشون و الا چرا که نه!
این روز های تابستانیم را که رسمن از حدود 11 شروع می شوند با وبلاگ شما پاگشا می کنم...
کجایید؟
دعای روز ششم اولین دعایی است که با وبلاگ شما نمی خانم.امیدوارم آخریش هم باشد...

پاسخ:
پاسخ: باعث افتخار است. البته این روزهای ما از 8 صبح شروع می‌‌شده. (ساعت کارگری)
و خب روزهایی مثل امروز اون‌قدر گرفتار می‌شیم که ...
تازه بماند که بی‌نت‌ی در خانه‌ی جدید را نمی‌دانیم چطور جبران کنیم!!
ینی خدا میشه دعاشونو مستجاب کنی؟

پاسخ:
پاسخ: ان‌شالله
ما منتظ شیشمیش هسدیم!

پاسخ:
پاسخ: امروز اوج اسباب‌کشی بود. تخلیه‌ی کامل!!
۲۴ تیر ۹۲ ، ۱۳:۲۲ مـَه جبین ..
روز ششم :| .. تموم شد !

پاسخ:
پاسخ: اسباب‌کشی ما هنوز اما نه!!
دو تا جوون تازه ازدواج کرده مگه چقد اسباب و اثاثیه دارن که چند روزه دارم میکشن تموم نمیشه

پاسخ:
پاسخ: اسبابمون زیاد نبود. سبکمون کمی متفاوت بود. از اول رمضون خودمون رو درگیر کردیم. اخرشم بی نت شدیم
۲۴ تیر ۹۲ ، ۱۹:۵۸ دشتْ‌بان
:|
ورمی کمپوست، کودِ تولید شده از کرماست! خودِ کرم که نیست. من خودِ کرمو برات هدیه بیارم؟ سبدی سی‌هزار تومن؟! من اصن آدمی‌م سی‌هزار تومن خرج کنم؟!
۲۴ تیر ۹۲ ، ۲۰:۰۲ دشتْ‌بان
این سوآلی که این بنده خدا این بالا پرسیده هم واقعن سوآل مهمیه! شومام که نمی‌دونم چیه، از چشمِ شورِ ما می‌ترسی، نمی‌گی بیایم کمک. فقط یه خاطره می‌گم محضِ تنوع. سالِ هشتاد بود. مدتِ اجاره خانه‌مان توی قم تمام شده بود و ناچارن قرار بود کلن برویم پرچکوه. همه‌ی اثاث‌مان را، به جز یک‌سری خورده‌ریز که امانت سپردیم دستِ هم‌سایه، همه‌را تهِ یک اتوبوسِ مسافربری جا دادیم که هزینه‌ی سنگینِ کرایه‌ی کامیون قوز نشود روی کمرمان. توی راه تا گیلان، راننده مدام طعنه می‌زد که چه‌را این‌قد وسایل‌تون کمه و من برای پسرم عروسی گرفتم دوکامیون جنس خریدم براش و اینا. مام چیزی نگفتیم. فردا پس‌فرداش، که می‌خواستیم وسایلو از خونه‌ی مامان‌بزرگ‌م که تو شهر بود، برسونیم تا پرچکوه، دوتا جیپ کرایه کردیم. یکی از راننده‌هاش مدام می‌گفت: آخوند چه‌قد وسیله داره؟ مگه آخوند باید این‌قد اثاث داشته باشه؟!
ما دعای روز شیشمم نخوندیم باز تخصیر شما شد! بابا خو لااقل یه اطلاع بدید ما بدونیم تکلیفمونو بریم از مفاتیحی کتاب دعایی چیزی پیدا کنیم بخونیم. نه دیگه واقعن این حرکتتون درست نیس. من شکایت به خدا میبرم! :|

پاسخ:
پاسخ:
فک کنم با حساب هشدار باتری گوشی و با توجه به نداشتن نت توی منزل جدید این آخرین فعالیت این روزای من باشه توی نت.
واقعا هودم ناراحتم که نتونم به قدر چند خط دعایی که اینجا بذارم پذیرای روزه دارای خثا باشم.
واقعا دل گیر کننده ست که محروم بشم از خوندن و نوشتن اینجا.
ولی خب فیبر نوری این چیزا سرش نمیشه.
حتما دعاها رو که میخونید ما رو هم یاد و دعا کنید. معلوم نیس حق چند نفر از ناس به گردنمون باشه. دعا کنید دلشون نرم بشه و حلالمون کنن.
یا علی مدد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی