تن‌ها

بسم‌الله| هنوز به ماه نرسیده بود روزهای با هم بودنمان. ایستادم کنارت. گفتم «چرا تن‌ها؟». آستین‌هایم را زدم بالا و دست‌هایم را گذاشتم روی‌ ظرف‌های نشسته. یاد بچه‌گی‌هایمان افتادی. گفتی «آن‌روز توی حیاط خانه‌تان خیلی تلاش کردی حباب درست کردن را یادم بدهی. یادت هست؟» گفتم « یادم هست دوست داشتم برسانمشان به ماه». با انگشت‌های کفی‌ات حلقه‌ای درست کردی و نفس کشیدی تویش. حباب رنگی با نفس‌هایت بزرگ شد و رفت بالا. نشست کنار قرآن روی طاقچه.
هنوز به ماه نرسیده بود روزهای با هم بودنمان که حباب تو رسید به آسمان. به ماه.

61 |سی‌روزنامه |دهم

جمعه, ۲۸ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۳۰ ق.ظ
روزاول |یک‌وجب‌زیرآب
روزدوم |آرماتوربند
روزچهارم|چراغ‌مطالعه

روزپنجم |کرم‌ها
روز هفتم |ماندگاری
روز نهم |سینک

روز دهم |موشک زپرتی

وسط افطار بودیم هنوز که حرف اختراعاتش آمد وسط. از هواپیمای دست‌سازش گفت که وقت سوخت‌گیری و قبل از پرواز آتش گرفته. و بعد که دید به‌خاطر شکست‌خوردن آزمایش‌هایش داریم از خودمان هم‌دردی نشان می‌دهیم، شاید برای خوش‌حال کردن‌مان، صحبت را کشاند به جدیدترین پروژه‌اش. «موشک با سوخت جامد»!
لقمه‌ای که آن‌لحظه توی دهانم بود نزدیک بود توی حلقم گیر کند. خاطرات شهیدتهرانی مقدم، پدر موشکی ایران، را نخوانده‌ام هنوز، اما بعید می‌دانم در چهارده‌سالگی به‌اندازه‌ی محمدجواد، پسر دخترعمه‌‌‌ی من، سرشار از اعتمادبه‌نفس بوده باشد!
محمدجواد کمی از خواص موشکش حرف زد و گفت: «از نظر توانایی و مکانیزم جنگی با موشک‌های فجر سپاه برابری می‌کند»
ما را که متعجب دید، از اتاق بیرون رفت. دو دقیقه‌ی بعد با لوله‌ای فولادی به طول چهل‌ و قطر هفت سانتیمتر برگشت. لوله‌ای که چهار پره‌ی مثلثی بدقواره، ناشیانه به تهش جوش خورده بود و کلاهکی پلاستیکی به زور چسبیده بود به سرش. جا خوردیم!
تا ده دقیقه‌ی بعد، کارمان دست‌به‌دست کردن لوله بود. یکی‌مان تویش را نگاه کرد و با خنده گفت، «این‌که خالیه!»
یکی‌مان که زور می‌زد نخندد پرسید: «یعنی فلسطین با همینا اسرائیل رو موشک‌باران کرده؟»
آن یکی هم که می‌خواست جدی‌تر از بقیه به مخترع جوان روحیه بدهد پرسید: «این از نوع بالستیکه یا هدایت شونده؟» که باز همه خندیدند.
اولش به‌نظر می‌رسید حق با ماست و موشک محمدجواد زور نشانه رفتن هیچ هدفی را ندارد. اما اشتباه می‌کردیم. آن کسی که پای بدبخت کردن ما قسم خورده، حتی در رمضان خدا، حتی پای سفره‌ی افطار، حتی با موشک زپرتی محمدجواد، خوب بلد است نشانه‌گیری کند و هدفش را بترکاند!



دعای روز دهم: 
اللهمّ اجْعلنی فیهِ من المُتوکّلین علیکَ واجْعلنی فیهِ من الفائِزینَ لَدَیْکَ واجْعلنی فیهِ من المُقَرّبینَ الیکَ بإحْسانِکَ یاغایَةَ الطّالِبین......
 خدام! تو این روز منو بذار تو دار و دسته‌ی اونایی که به تو توکل می‌کنن. که بشم جزء خوش‌بخت‌ها. که بشم از اونایی که به تو نزدیکن. به حق بخشندگیت ای تنها گنج همه جست وجوگرها.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۴/۲۸
مهدی شریفی

نظرات  (۲۷)

۲۸ تیر ۹۲ ، ۰۰:۱۴ آفتاب مهربانی
سلام
نماز و روزهات قبول باشه.
با یه مطلب در رابطه با بی معرفتی به روزم و منتظر نظرات زیبای شما.
منتظرما
سلام خوبی؟
دمت گرم وبلاگ خفنی داری
خوشحال میشم اگه تو هم به سایتم سر بزنی
من یه شبکه اجتماعی دارم به نامِ توییت فا
خیلی هم امکاناتش بالاس و در حال پیشرفته
اگه دوست داشتی هم با هم همکاری میکنیم
اینقد خوشم میاد ازین بچه ها!

حالا بالاخره چی شد؟ موشکه عمل کرد؟

پاسخ:
پاسخ: گفت قراره با سپاه قم هماهنگ کنه و أزمایشش کنه
چقدر همه چیز به همه چیز ربط دارد.

پاسخ:
پاسخ: برای من ربط دردناکیست
دیدین بعضی از این آدمایی که میخوان شوخی های ضایع بکنن موقع نشستن طرف صندلی رو از زیر پاش می کشن ؟ اون هم اگه تو خیالات خودش باشه چقدر براش تکان دهنده س ؟
شما استاد این هستین که آدمو در اوج به زمین بزنین :)
البته فرقش اینه که این بار اصلا ضایع و نامردی نیست ... خیلی شیک ضایع بودن خودمون رو به رومون میارید .. به همون اندازه تکان دهند



پاسخ:
پاسخ: البته فکر کنم اولین ضایع این ماجراها خود خودم باشم همیشه
۲۸ تیر ۹۲ ، ۰۸:۰۹ خلوت نشین
یحتمل آقا محمد جواد توی کانون نخبگان نبوده اند؟!!

پاسخ:
پاسخ: نه متاسفانه. ولی برای این‌که توی پوز ما بخوره، احتمالا آینده به جاهای خوبی می‌رسه. (ایشالله)
سلام
طاعات قبول...
خدا خیرتون بده،دعای هرروز رو از رو وب شما خوندن،صفای دیگه ای داره...

+ محمد جواد بالاخره ی روز،جزء مخترعین این کشور،اسمش ثبت میشه انشالله... شمام جزو کسایی باشید ک یادش بمونه تشویقش میکردید...:-)

پاسخ:
پاسخ: سلام. متشکر. خدا به شما توفیق دهد ان‌شالله
+ ما ولی متاسفانه جزء کسایی بودیم که بازی‌چه‌ی ابلیس شده بودند!
۲۸ تیر ۹۲ ، ۰۹:۲۷ خارج ازچارچوب
نه واقعن این نویسندگی خلاق مدرسه هنر روی کسی اثر نکرده باشه روی تو اثر کرده.

پاسخ:
پاسخ: البته ما اون‌وقت‌ها که پا گذاشتیم به دوره‌های مدرسه هنر (مثلا من خیلی قدیمیم) دوره‌های خلاق‌نویسی نداشتن و بعدها هم توفیقش نشد که برم.
خب؟

پاسخ:
پاسخ: خیلی مبنای درستی ندارد.
۲۸ تیر ۹۲ ، ۱۰:۰۱ عارف عبداله‌زاده
آقا مام تو فامیل یکی رو همین جوری داریم ولی با یه تفاوت کوچیک، اونم اینه که همه چی رو فقط خراب می‌کنه. چیزی هم بسازه، فرداش خرابش می‌کنه!

پاسخ:
پاسخ: وجه اشتراک جفت‌شون اعتماد به نفس داشتنه!
سلام.
شهید طهرانی مقدم از همون اول این طوری نبوده!!
توی جبهه شد آقا حسنی که الآن هست...پدر موشکی ایران..
درست یادم نیست ولی فکر کنم اول از نارنجک دستی و از این چیزا شروع کرده(مطمئن نیستم)
+کلاسای هوافضا هست...بعد اینم بگم: که دانشگاه امیر کبیر مسابقه میذاره..
هم بچه ها دبیرستانی هم راهنمایی و هم حتی دانشجویی ...اینا هم با هم مسابقه میدن!!!!!!
البته موشکــــ نه...مثلا گلایدر...
+فکر میکنم کلا نظرم خارج شد از اون موضوع مد نظر شما...
ولی خوب کلا گفتم بگم استعداد بچه هدر نره.

پاسخ:
پاسخ: البته پدرش (که اهل علم و پژوهشه) خیلی پشتش هست و مراقب هدر نرفتنشه.
قطعا برسم بهشون پیشنهادای شما رو منتقل می‌کنم.
متشکر!
سلام
من میگم بصیرتون کردن
هی شما انکار کنید
این افکار به فکر یکی از فامیلاتون اگه رسیده باشه!

واسه باز شدن چشم ماهم دعا کنید
یاحق

پاسخ:
پاسخ: به چشم خانم م.ا.ه رسید و البته بادل‌خوری گلایه کرد از این‌که چرا جو اونجا این‌طور شده بوده.

ملتمس دعاییم.
حق‌یاورتون
۲۸ تیر ۹۲ ، ۱۱:۲۷ ح‌س‌ی‌ن
سلام!
اینترنتت درست شد؟
اون گربه که دادی به محمدجواد دوتا نبود؟
مال ما نیست! ی هفته است محمدحسن منتظر کادوشه!

دلت برام تنگ نشده؟
فیلم درباره گلی رو لپ تاب توئه‌ها...
ندارمش! خرابش نکنی!

پاسخ:
پاسخ: سلام. فعلا با نت همراه اول
قراره شنبه هم مخابرات ایشالله وصل کنه ای‌دی‌اس‌ال رو
گربه‌ی ما یه دونه‌ست. گربه‌ی تو از اول هم دمش می‌جنبید. ول‌گرد هم بود. معلوم نیست کجا فرار کرده!
شما مثلا قرار بود بیایید کمک ما گذاشتید رفتید تهران خوش‌گذرونی!!
کی میاید قم پاگشاتون کنیم؟
دیشب دوباره تو خونه اکرانش کردیم و به بازی احمد خندیدیم!!

۲۸ تیر ۹۲ ، ۱۱:۳۱ جهاد فرهنگی
خدا خیرشون بده ایشالا...
از توی همیناست که یه شهید تهرانی مقدم میزه بیرون...ان شاء الله.

پاسخ:
پاسخ: خدا دست همه‌ی خدمت‌گزارای اسلام و انقلاب رو بذاره توی دست خودش
بالاخره خدا در و تخته رو باهم جور میکنه دیگه!

پاسخ:
پاسخ: لطف دارید
اما اینجور می‌فرمایید خدای‌نکرده باعث خودشیفتگی می‌شود ها.
۲۸ تیر ۹۲ ، ۱۳:۵۲ خانم معلم
و ما رمیت اذا رمیت ولکن الله رمی
سلام ...
مهم نیت این بچه است . خدا میخواهد با دست ِ او ، شیاطین را نابود نماید ... خیلی بی ذوق بودین که این قدر تو ذوق اون بچه زدین ، خداییش حسودیتون شده بود که چرا این چیزا به فکر شما نمیرسه دیگه ، نه ؟!!!

همین شماها باعث شدین که خلاقیت بچه هامون رشد نکنه دیگه ، از بس دست کم گرفتینشون ، قبل شماها هم بودن مثل شماهایی که " ما " ها رو جدی نگرفتن وگرنه منم الان مث مادام کوری یه اختراعی ، اکتشافی داشتم ... دیگه خیلی زور زدم تونستم شماها رو کشف کنم ، والا با این اکتشافاتمون !!!!

پاسخ:
پاسخ: خب آره. احتمالا در روزای اوج موفقیت‌تون من رو کشف کردید و این آخرها که دیگه انرژی نداشتید رفتید سراغ ممدپورغلامی و ارمینه و الباقی!!
بعدشم من که کلی برای این آقاپسر گل دعا کردم. مگه چمه؟

یحتمل اگر کوتاه تر بنویسی در این دنیای سرعت به تر باشه

پاسخ:
پاسخ: انصافا شما دیگه خیلی کم‌حوصله تشریف‌داری‌ها. به این می‌گی طولانی؟
۲۸ تیر ۹۲ ، ۱۴:۰۷ مـَه جبین ..
سلام

:دی
دلم سوخت برا آقا محمد جواد .. ولی امیدوارم به یه جاهای خوبی برسه ( ان شاء الله ) ..
آخرش چی شد بچه؟ این همه ذوق و اشتیاق و تشویق از شما دید خودکشی نکرد؟

پاسخ:
پاسخ: البته هم دل‌سوزانه بود قضیه هم خنده‌دار. ایشالله همین‌طور بشه.
حالا بنا دارند که با سپاه هماهنگ کنند و یه جایی موشک رو آزمایش کنند. مصمم و استوار!
۲۸ تیر ۹۲ ، ۱۸:۴۰ دشتْ‌بان
آقا من این فامیل شما رو دیدم! روز دوم سربازی‌م تو قم! اومده بود دفتر سازه‌مان. با یه بزرگ‌تر. نفهمیدم داداش‌ش بود، رفیق‌ش بود، فقط می‌دونم خیلی نگران‌ش بود! اومد گفت یه سرتیپی رو تو پردیسان دیدن، به‌شون گفته می‌تونن بیان اون‌جا موشک‌شونو آزمایش کنن. بعد اسم طرف‌م نمی‌دونستن و فقط درجه‌شو دیده بودن و از خوشه‌ش فهمیده بودن سرتیپه. آدرس‌م نداشتن و اومده بودن از ما آدرس بگیرن. مام راست‌ش باورمون نشد! بعدم دوساعت نشستیم توضیح دادیم این‌جا عقیدتی سیاسیه و اصولن ارتباطی با موشک و اینا نداره و تازه خود ارتش‌م ازین برنامه‌ها نداره و... شاید یارو سپاهی بوده اصن. بعد این فامیل شما گفت که طرف گفته بیاین اطراف کوهِ خضر. مام به قطع یقین فهمیدیم که یارو سپاهی بود و راه‌نمایی کردیم‌ش که بره اون‌جا. ولی بازم هرچی نگا نگاش می‌کردیم، اصن به‌ش نمی‌خورد موشک‌ساز باشه! هرچند خیلی دوس داشتم بشینم باهاش صحبت کنم، آدم جالبی به نظر می‌اومد. هم‌راه‌ش خیلی نگران بود که یه‌هو موشک‌ش بترکه تو خونه، زنده‌گی‌شونو منفجر کنه!

پاسخ:
پاسخ: به احتمال 95 درصد خود خودشون بودن. البته اونی که معمولا نگرانشه و پی‌گیر کارهاشه، باباشه نه داداشش!
خب مرد حسابی! اگه تو همون‌موقع از مقام‌ت سوء استفاده می‌کردی می‌ذاشتی موشکشو توی کوه خضر امتحان کنه، یا لااقل اون رو به جایی می‌رسوندی، یا فوقش خودت به درجه‌ی رفیع شهادت نائل می‌اومدی و ما می‌شدیم رفیق شهید! (البته با اندکی رابطه‌ی غریبگی)
می‌دونی چه ثوابی می‌کردی در هر صورت؟
امروز صبح داشتم به شهید طهرانی مقدم فکر میکردم وقتی پست جدیدتون رو خوندم یه کم جا خوردم...چرا؟؟ نمیدونم!

پاسخ:
پاسخ: خدا بیامرزدش. بعد دیدن مستندش فهمیدم چه گوهری بوده!
۲۸ تیر ۹۲ ، ۱۹:۲۱ هما یوسفی
سلام
راستش دلم برا محمد جواد سوخت به خاطر شوخی هایی که باهاشد!
یا علی

پاسخ:
پاسخ: خانم م.ا.ه هم همین حس شما رو داشت و نزدیک بود یه 24 ساعت با ما قهر کنه!
البته نه به این معنی که ما موافق این شوخی‌ها بوده باشیم ها!
۲۸ تیر ۹۲ ، ۱۹:۳۷ دشتْ‌بان
راستی یه سوآل:
این فامیل شما، با اون دانش‌آموز دبیرستانیِ کشف دکتر احمدی‌نژاد که انرژی هسته‌ای رو توی زیرزمین خونه‌شون به دست آورده بود، رفاقتی چیزی نداره؟!

پاسخ:
پاسخ: احتمالا در آینده قراره با هم ازدواج کنن!
اون دانش‌آموزه دختر بود دیگه؟
۲۸ تیر ۹۲ ، ۱۹:۵۵ مـَه جبین ..
وای .. چه عزمی .. خدا پشت و پناهش :)

پاسخ:
پاسخ: فقط اگه کسی رو توی قم دارید یه دل سیر باهاش خداحافظی کنید!
آزمایش موشکی خطر داره دیگه!!
۲۸ تیر ۹۲ ، ۲۰:۱۲ دشتْ‌بان
در جریان دختر بودن‌ش نیستم. و ضمن این‌که ما هم تنها کاری که تونستیم بکنیم این بود که راه‌نمایی‌شون کنیم کوه خضر. ثواب بردیم الان؟ بعدم سپاه با ارتش ارتباطی نداره و مقام من ِ آب‌دارچی هم هیچ‌کاره‌ست کلن!
ضمن این‌که هم‌راه‌ش این‌قدی جوون بود که بفهمم باباش نیست!

پاسخ:
پاسخ: پس اگه من رفتم کوه خضر اونجا موشک‌زدن شهید شدم خونم گردن توئه. تو وصیت‌نامه اسم و شماره تلفنت رو می‌نویسم که بعدا بیان خفتت کنن با این پیشنهاد دادنت.
باباش هم پیر نیست. ولی خب شاید عموش بوده. عموش دانشجوئه!
آفرین!
نخندید ، مگر نه اینکه تیرانداز یکی دیگه است ؟
«و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی»

(این ربطی به قسمت انتهایی ندارد ، صرفا برای نوه عمه بود :))

پاسخ:
پاسخ: برای چه بخندیم. قطعا همین است که می‌فرمایید! ولی خب به شرط این‌که مرمی‌اش واقعا مرمی باشد!
با این پیگیری های شدیدی که داشتن(ر.ک به کامنت ها) چطور دلتون اومد عنوان رو بزنین موشک "زپرتی" ؟

پاسخ:
پاسخ: خب پیگیر هستن. اما نه به این معنی که موشک‌شون قابلیت پرتابی داشته باشه. (به‌نظر من البته)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی