62 |سیروزنامه |یازدهم
روزاول |یکوجبزیرآب
روزدوم |آرماتوربند
روزچهارم|چراغمطالعه
روزپنجم |کرمها
روز هفتم |ماندگاری
روز نهم |سینک
روزدهم |موشکزپرتی
روزیازدهم |نگارههای ماه (2)
امروز او به شناسنامه سیزدهساله است و به ظاهر هشت ساله.
سیزدهسال پیش، با سل بهدنیا آمد و در بیمارستان نگهش داشتند. چهارسال بعد، وقتی پدرش زائر امام رضا بود و او هنوز ساکن بیمارستان، یتیم شد. و راز و نیاز مادر جوانش بعد از دو سال نتیجه داد و او به خانه برگشت.
حالا امشب، وقتی که فهمیدهام او دوباره و بعد از سالها به روماتیسم، بیمارستانیشده، یاد پدرش افتادهام که همیشه ذکرش «شکر» بود و یاد مادرش که با آن همه سختی بیلبخند نبود هیچوقت.
یاد امام شفا افتادهام.
یاد هجدهسالهی همنام او ...
+ «امن یجیب» برای شفای زهرای سیزدهساله.
نگاره (2)
دعای روز یازدهم:
اللهمّ حَبّبْ الیّ فیهِ الإحْسانَ وکَرّهْ الیّ فیهِ الفُسوقَ والعِصْیانَ وحَرّمْ علیّ فیهِ السّخَطَ والنّیرانَ بِعَوْنِکَ یا غیاثَ المُسْتغیثین.......... خدا! تو این روز خوبی رو تو چشمم دوستداشتنی کن و فسقوفجور و سرپیچی از خودت رو تو چشمم حالبههم زن کن. و آتیش عذابت رو به تن و روحم حرام کن. به حق تو که به داد ما میرسی خدا!!
یک باغچه ستاره
یک باغ بزرگ دل
نوشتم