69 |سی روزنامه |بیست و دوم
روزدوم |آرماتوربند
روزچهارم|چراغمطالعه
روزپنجم |کرمها
روز هفتم |ماندگاری
روز نهم |سینکروزدهم |موشکزپرتی
روزیازدهم |نگارههای ماهروز سیزدهم | چروک ها هفدهم |مرکه
روز هجدهم | ساکت ترین مرد
روز نوزدهم | ...
روز بیستم | پیچ خوردن
روز بیست ویکم | تولد یک روضه
روز بیست و دوم | از کوچکی های روح
به جای خالی اش توی صف دوم نگاه میکنم . نه دیشب بود نه حالا ، خوره افتاده به جانم، خوره ای که میدانم نباید باشد اما هست . فکر اینکه نکند از من بدش آمده ، فکر اینکه نکند من و مراسم و حرف هایم خسته اش کرده ایم . فکر اینکه نکند به دست من از دین خدا دل چرکین شده ....
فکر های تلخ یکی یکی می آیند و مغزم را پر میکنند. مغزم شده اتاقی که فقط ورودی اش کار میکند و فقط احتمالات بد جواز ورود دارند .
می شود به این هم فکر کنم که لابد پا درد داشته و نیامده . می شود به این فکر کنم که لابد روزه و گرما فشارش را انداخته . می شود به این فکر کنم که شاید رفته درح یا بیرجند برای کاری . مثلا به نوه ای نتیجه ای کسی سر بزند ، اما دلم به اینها خوش نمی شود .
خوره بزرگ دارد روح کوچکم را می خورد . محض همین خوره است که صدایم آرام شده . که دلشوره دارم . که سخنرانی بین دو نمازم نا خواسته نصف می شود و بی رمق صلواتی چاق میکنم و اقامه می گویم و بعد کم حوصله تر از روز های قبل چهار رکعتی عصر را اقامه میبندم .
دعای روز بیستودوم: اللهم افْتَحْ لی فیهِ أبوابَ فَضْلَکَ وأنـْزِل علیّ فیهِ بَرَکاتِکَ وَوَفّقْنی فیهِ لِموجِباتِ مَرْضاتِکَ واسْکِنّی فیهِ بُحْبوحاتِ جَنّاتِکَ یا مُجیبَ دَعْوَةِ المُضْطَرّین ...... خدایم! تو این روز درهای بخشندگیت رو بهروم باز کن و برکتت رو سرازیر کن سمتم. و یه توفیقی بهم بده که اسباب خشنودیت رو فراهم کنم و اون وسط مسطهای بهشت یه جای خوب صابخونهم کن. ایکه صدای همهی بیچارهها رو میشنوی!
:)