85 |زندگی واکس نخورده
دوشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۵۷ ق.ظ
زل زده به کفشهایِ واکسنخوردهام. جوری که اگر دوازده سالم بود شک میکردم نکند کفشهای او را دزدیده و کثیف کردهام. پاهایم را که زیر صندلی گم و گور میکنم، نگاهش را بر میدارد و میبرد سمت کفشهای اسپرتِ مردی که میلهای را گرفته و ایستاده. لحظهای بعد نوبت کفشهای پیرزنیاست که نشسته روبهروی او، کنار من. کفشهایِ مشکی دوردوزی شده با نخ سفید. از کارش خوشم نمیآید. کفشها حکم زندگی خصوصی آدمها را دارند!
کفشِ خودش کتانی سفیدِ نونواری است با خطهایی قرمز. دستِ کم لنگهی راستش سالم و بیایراد است. لنگهی چپش را نمیدانم. قلابش کرده پشت پای راست، زیر صندلی. لابد عیب و ایرادی دارد و بین کفشها دنبال همدرد میگردد!
تمام سیچهل جفت کفش اطرافمان را برانداز میکند. قطار تکانی میخورد و پاهایش جابهجا میشود. لنگهی چپش هم بیعیب و ایراد است. حالا از نگاهش شاکیتر میشوم و چشم توی چشم میشویم. اخمش میکنم که چرا بیدلیل به زندگیخصوصی واکسنخوردهی مردم زل میزند. قطار میایستد و به پلکزدنی واگن پر میشود از کفشهای جدید. از لابلای مسافرهای تازه وارد، سرک میکشم. پیدایش نمیکنم، اما کتانیهای سفیدش را میبینم که دارند میروند سمت در خروجی. کتانیهای سفید نونواری که لنگهی راستش سفید است با خطهای قرمز و لنگهی چپش سفید است با خطهای مشکی.
کفشِ خودش کتانی سفیدِ نونواری است با خطهایی قرمز. دستِ کم لنگهی راستش سالم و بیایراد است. لنگهی چپش را نمیدانم. قلابش کرده پشت پای راست، زیر صندلی. لابد عیب و ایرادی دارد و بین کفشها دنبال همدرد میگردد!
تمام سیچهل جفت کفش اطرافمان را برانداز میکند. قطار تکانی میخورد و پاهایش جابهجا میشود. لنگهی چپش هم بیعیب و ایراد است. حالا از نگاهش شاکیتر میشوم و چشم توی چشم میشویم. اخمش میکنم که چرا بیدلیل به زندگیخصوصی واکسنخوردهی مردم زل میزند. قطار میایستد و به پلکزدنی واگن پر میشود از کفشهای جدید. از لابلای مسافرهای تازه وارد، سرک میکشم. پیدایش نمیکنم، اما کتانیهای سفیدش را میبینم که دارند میروند سمت در خروجی. کتانیهای سفید نونواری که لنگهی راستش سفید است با خطهای قرمز و لنگهی چپش سفید است با خطهای مشکی.
۹۳/۰۳/۰۵
کفش های مخمل که نمیشه واکسشون زد چی؟
زندگی من فک کنم مثل این کفش پرز دارهاست