نمیدانم چرا حلم را در زبان مادری من معنا کردهاند به بردباری
شاید چون حلیم کسی است که دارد «باری» را روی دوش می«برد». باری دشوارتحمل که هرچند زمینگذاشتنش آسان است، اما روی دوش «بردبار» میماند و او آنقدر میرود و میرود که ...
برای بردبار توفیری نمیکند این بار سنگین از گذر روزگار افتادهباشد روی دوشش یا دست دوست یا شردشمن.
بار را هرچه باشد مینویسد پای خلقت خدا و حکمتش، بلند میکند و میبرد و میبرد که ...
باری این «بار» تحمل داشتهای از دست رفته است و باردیگر تحمل جای خالی چیزی است که هیچوقت نداشته. بردبار نداشتهها و داشتهها و از دسترفتهها را سکوت میکند و سکوت میکند و ...
نه شکایتی به محکمهای میبرد و نه فریادی را روی سینهی درختی حک میکند و نه حتا در خلوت یک نیمهشب تاریک رو به شب زانوی غم بغل میگیرد ...
شاید چون حلیم کسی است که دارد «باری» را روی دوش می«برد». باری دشوارتحمل که هرچند زمینگذاشتنش آسان است، اما روی دوش «بردبار» میماند و او آنقدر میرود و میرود که ...
برای بردبار توفیری نمیکند این بار سنگین از گذر روزگار افتادهباشد روی دوشش یا دست دوست یا شردشمن.
بار را هرچه باشد مینویسد پای خلقت خدا و حکمتش، بلند میکند و میبرد و میبرد که ...
باری این «بار» تحمل داشتهای از دست رفته است و باردیگر تحمل جای خالی چیزی است که هیچوقت نداشته. بردبار نداشتهها و داشتهها و از دسترفتهها را سکوت میکند و سکوت میکند و ...
نه شکایتی به محکمهای میبرد و نه فریادی را روی سینهی درختی حک میکند و نه حتا در خلوت یک نیمهشب تاریک رو به شب زانوی غم بغل میگیرد ...
و هرچند همهچیز در سکوت میگذرد، اما بردبار تا رساندن بار به مقصد در میدان جنگی پرزحمت است. من خیلی چیزها را نمیدانم. مثل اینکه چرا «حلم» در زبان مادری من معنا شده به «بردباری»، اما میدانم «بردبار» برنده نبرد با سکوت است. میدانم میدان حلم میدان یک بازی است و شرط برد این بازی بردباری است.
بردباری پردهای پوشاننده و عقل شمشیری بُرندهاست،
عیبهای اخلاقیات را با بردباری بپوشان
وهوست را با عقلت بُکش
.
امامعلی(علیهالسلام)