همهچیز برای خودشان یکجور چهلسالگی دارند. آدمها، درختها، کوهها، رابطهها، قهرها، دوریها ...
فرقی نمیکند. چهلسالگی که بیاید آنچیز خوب پخته میشود. مثل قرمهسبزی یا آش یا همچون چیزی که یک ظهر تا شب روی اجاقگاز گرما دیده و جا افتاده.
وقتی چیزی به چهلسالگیاش میرسد، بودنش و ازبین نرفتنش حتمی میشود. یعنی اگر یک پیرِ ریش سفیدِ عاقلِ در حال نصیحتِ یک عده با لحن سعدیگونهای بودم، دربارهی چهلسالهها میگفتم که: «نه دیگر با پاککنی پاک شوند و نه با جارویی محو»
پس اگر گاهی به صدای گنجکشی در جمکران دلت لرزید، یا دختربچهی ده سالهای آمد و خاطرهی تصادف برادرش را با خنده برایت تعریف کرد و گوشهی چشمت اشکی نشست، یا چشمت خیره ماند به ریل قطار و قطارها بیاینکه حواس تو را پرت کنند یکی یکی بیتو ایستگاه را ترک کردند، تعجب نکن.
شاید به چهلسالگی رسیدهباشی.
فرقی نمیکند. چهلسالگی که بیاید آنچیز خوب پخته میشود. مثل قرمهسبزی یا آش یا همچون چیزی که یک ظهر تا شب روی اجاقگاز گرما دیده و جا افتاده.
وقتی چیزی به چهلسالگیاش میرسد، بودنش و ازبین نرفتنش حتمی میشود. یعنی اگر یک پیرِ ریش سفیدِ عاقلِ در حال نصیحتِ یک عده با لحن سعدیگونهای بودم، دربارهی چهلسالهها میگفتم که: «نه دیگر با پاککنی پاک شوند و نه با جارویی محو»
پس اگر گاهی به صدای گنجکشی در جمکران دلت لرزید، یا دختربچهی ده سالهای آمد و خاطرهی تصادف برادرش را با خنده برایت تعریف کرد و گوشهی چشمت اشکی نشست، یا چشمت خیره ماند به ریل قطار و قطارها بیاینکه حواس تو را پرت کنند یکی یکی بیتو ایستگاه را ترک کردند، تعجب نکن.
شاید به چهلسالگی رسیدهباشی.