تن‌ها

بسم‌الله| هنوز به ماه نرسیده بود روزهای با هم بودنمان. ایستادم کنارت. گفتم «چرا تن‌ها؟». آستین‌هایم را زدم بالا و دست‌هایم را گذاشتم روی‌ ظرف‌های نشسته. یاد بچه‌گی‌هایمان افتادی. گفتی «آن‌روز توی حیاط خانه‌تان خیلی تلاش کردی حباب درست کردن را یادم بدهی. یادت هست؟» گفتم « یادم هست دوست داشتم برسانمشان به ماه». با انگشت‌های کفی‌ات حلقه‌ای درست کردی و نفس کشیدی تویش. حباب رنگی با نفس‌هایت بزرگ شد و رفت بالا. نشست کنار قرآن روی طاقچه.
هنوز به ماه نرسیده بود روزهای با هم بودنمان که حباب تو رسید به آسمان. به ماه.

92 |سی‌روزنامه |هفتم

شنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۳، ۰۱:۰۲ ب.ظ

روز هفتم| مثل سرنوشت ملخ‌ها در تابستان

از اتاق مدیرگروه علوم اجتماعی تا حیاط دانشگاه، سه طبقه و پنجاه و یک پله و سی‌دو قدم فاصله است برای آن‌‌ها که می‌دانند مقصدشان کجاست و باید کجا بروند. 
برای من اما این مسیر طولانی‌تر شده. پاگرد طبقه‌ سوم، به انتخاب دکتر «ک» برای راهنمایی پایان‌نامه‌ام گذشت، پاگرد طبقه‌ دوم به پیشنهاد همکاری دکتر «ه» و اینکه او راهنمایم باشد، طبقه‌ی هم‌کف جایی بود که فهمیدم بین تمایل و اظهارِ لطفِ اساتید عزیزم گیر کرده‌ام و نتیجه‌ی قدم‌های ناامیدانه‌ام وقت خروج از درهای هوشمند ساختمان این بود که افتاده‌ام توی دردسر!
افتاده‌ام وسط دعوای غیر رسمیِ دو استادی که ـ نمی‌دانم چرا ـ هر دو خوش‌شان آمده پایان‌نامه‌‌ی من را راهنمایی کنند.
گرمای آفتابِ سه بعد از ظهرِ حیاط، چند سی‌سی آب باقی‌مانده‌ی بدنم را هم خشک می‌کند تا دیگر به هیچ‌چیز فکر نکنم. می‌نشینم روی نیم‌کتی داغ و منتظر می‌شوم نوبت آب شدن خودم و ختم این ماجرا برسد.
چیزی کوبیده می‌شود به پایم! ملخی‌است که لابد خودش را محض آشنایی کوبانده به من. تصوری قدیمی‌ دارم که ملخ‌ها پرواز کردن زیر آفتاب را دوست دارند.
با نگاه دنبالش می‌کنم. می‌پرد و هنوز دو متر از من دور نشده، دو گنجشک، یک هجوم، صدایی شبیه کوبیده شدن سنگی به یک چوب، له شدن جسمی زیر منقار گنجشک و ... تمام شدن زندگی شاد یک ملخ زیر آفتاب ساعت سه بعد از ظهر!
گنجشکِ بی‌نصیب‌مانده می‌افتد دنبال گنجشکِ شکارچی تا شاید لِنگی، بالی یا دست کم چشمی از شکار نصیبش شود اما آن یکی آن‌قدر زرنگ هست که همه‌ی افتخار این شکار را به اسم و سهم خودش تمام کند. پرواز می‌کنند و دورترها پشت ساختمان‌های روبه‌رو غیب‌شان می‌زند.
خودم را تحویل می‌گیرم که این راز‌بقاء پخش مستقیم، نشانه‌ایست از خدا برای من! هر چه بد باشم از قابیل که بدتر نیستم! او سهمش کلاغ بود تا بفهمد بعد از کشتن هابیل چه خاکی به سرش بریزد و من سهمم ملخ! فقط مشکل اینجاست که هر چه فکر می‌‌کنم این نمایش و آن ملخ و دو گنجشکِ مهاجم قرار بوده چه چیزی حالیم کنند نتیجه‌ای نمی‌گیرم!!


مچاله‌ها:
یک. ملخ بدبخت روز قیامت جلویم را نگیرد خوب است!
جانش در رفت اما من نفهمیدم باید چه کار کنم!


دو. من نمی‌دانم بلاگفا با شما چه‌طور رفتار می‌کند. اما حال من را خیلی گرفته.
دست کم اینکه نشد وز ششم را اصلاً و امروز را به موقع به‌روز کنم.
اگر نبود نوستالژیِ این سرویس و قالب‌های باز و منعطف‌ترش،
حتما «شیرازی» را در حسرت به روز شدن اینجا (!!) می‌گذاشتم
و می‌رفتم یک سرویس دیگر!



دعای روز هفتم: 
اَللّهُمَّ اَعِنّی فیهِ عَلی صِیامِهِ وَقِیامِهِ وَجَنِّبْنی فیهِ مِنْ هَفَواتِهِ وَ اثامِهِ وَارْزُقْنی فیهِ ذِکْرَکَ بدَوامِهِ بِتَوْفیقِکَ یا‌هادِی الْمُضِلّینَ ..... خدا! کمکم کن تو این ماه درست و حسابی روزه بگیرم و شب‌ها (به‌جای خواب) یکم واس خاطر تو بیداری بکشم. منو از سیاهی‌ها و بدکاری‌ها دور کن و  بخواه برام که همه‌ش ذکر تو رو بگم. (همه‌ی اینا رو می‌خوام که) به دست خودت (اتفاق بیفته) ای راهنمای گم‌شده‌ها!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۱۴
مهدی شریفی

نظرات  (۱۰)

ی جور دیگه هم میشه دید ها. الان حداقل شما قبل از قربانی شدن حق انتخاب با خودتونه ! بین دو تا استاد یکی شکارچی و اون یکی بی نصیب بشه :) ملخه میخواست بهتون نشون بده چی ممکنه سرتون بیاد !
بعدم تقصیر خودتونه . یه کمی سلیقه به خرج بدید قالب های بیان هم منعطف میشن.. نوستالژی های اینجا هم میشه بکشونید بیارید اونور . خیلی هم مشتری پسندتره .

پاسخ:
پاسخ: خب اگه این‌طور که شما می‌فرماید این یه هشداره، معناش اینه که من باید چه کار کنم؟ قید هر دو استاد رو بزنم؟ اصلا پایان‌نامه ننویسم؟ ترک تحصیل کنم؟

ـ تقریبا بیشتر قالب‌هاش رو دیدم. غیر از کارگاه، یه وبلاگ دیگه هم یه مدت برای یه پروژه علمی زدم. تم همه‌ی قالب‌هاش مکعب و مربعه. خیلی چارچوب بندی داره. یعنی به نظر شما من می‌تونم قالب «بیان» رو شبیه قالب اینجا کنم؟ سفید سفید بدون باکس‌های مربعی؟ با یه هدری که خودم دلم می‌خواد؟ بدون داشتن مرز بین هدر و صفحه؟
نه من نگفتم هشداره ! من گفتم سرنوشت ملخ نصیبتون میشه احتمالا... متاسفم. پایان بدیه . ولی فقط میتونید انتخاب کنید کدوم یکی از استادا این وسط پیروز بشه مث اون گنجشکه :)

بله فکر میکنم با کدنویسی و ساخت قالب اختصاصی بشه همه ی این کارا رو کرد . از صفحه ی راهنماشون کمک بگیرید .

پاسخ:
پاسخ: راس می‌گید. این هم کم چیزی نیست برای خودش! آدم از قبل خبر از آینده داشته باشه نعمته!

اینجا دیگه یه کم تخصصی شد. باید یه بزرگواری بیاد و بزرگواری کنه قالب درست کنه دو دستی بده بهم! و الا به من باشه با همون قالب‌های زمخت و به درد نخور بیان باید کار کنم!
( یکی که داره فکر میکنه از ملخه چه جور برا شما درس بتراشه)
۱۵ تیر ۹۳ ، ۱۲:۰۴ پلک شیشه ای
کلاً شمام چ حالی داشتید نشستید فکر کردید توی برق آفتاب به اون ملخ!
ان شاءالله که عاقبت کارتون بخیر بشه...

برای قالب خیلی سخت نیست ...
نیازی هم نیست کد نویسی بلد باشید
فقط باید اول ی کسی ی خورده راهنمایی تون کنه بعد بشینید بهش ور برید تا همون چیزی بشه که مد نظرتون هست.
مگه شما به این چیزا اعتقاد دارید؟؟؟؟؟؟
۱۵ تیر ۹۳ ، ۱۲:۱۶ خلوت نشین
ملخی‌است که لابد خودش را محض آشنایی کوبانده به من!

به این جمله واقعا خندیدم :)

راستش ما هم مشکلمون با بلاگفا و بیان همین چیزهاییه که فرمودید. ممنون اگر کسی رو پیدا کردید سفارش ما هم کنید پیشش (بابت قالب بی حد و مرز)
بلاگ‌فا رو من با فیلتر شکن باز می‌کنم! حتا وب‌لاگاشو..
۱۵ تیر ۹۳ ، ۲۲:۰۲ م.شریفی (کسی که دسترسی به مدیریت وبلاگش
سلام

به خانم شیرین: هنوز به نتیجه نرسیدین؟

به خانم پلک شیشه‌ای: اگه منظورتون اینه که اون راهنمای بزرگوار می‌تونید خودتون باشید، من واقعا استقبال می‌کنم‌ها! (چون واقعا از بلاگفا کلافه هستم)

به سیب‌سبز: کمال هم‌نشین و ... چه کارا که با آدم نمی‌کنه!! خرافاتی شدیم رفت!!

به خانم خلوت‌نشین: فکر کنم داره یه بزرگوار هماهنگ می‌شه. (چند کامنت بالاتر) باید از دستشون ندیم!

به محمدمهدی: شکر خدا برای من وبلاگاش فعلا کار می‌کنه. تا باشه در ادامه ...(اینا نقد اوضاع مملکت نبودها)
سلام
بیان قالبش سخت به نظر میرسه وگرنه میشه کاملا اون طوری که میخواهیم تغییرش بدیم
۱۶ تیر ۹۳ ، ۲۱:۱۷ خانم معلم
سلام

احتمالا تو مث اون ملخه خودتو به یکی از اون دو استاد کوبوندی حالیت نیست . منتظر باش گنجشکی بیاد ورت داره ببرت ...

میشه هدرش رو تغییر داد . یکی از بچه ها برای من این کار رو کرد ولی متاسفانه الان مدتهاست دیگه نت نمی یاد .
قالبش هم قابل تغییره ... بیا بیان .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی