تن‌ها

بسم‌الله| هنوز به ماه نرسیده بود روزهای با هم بودنمان. ایستادم کنارت. گفتم «چرا تن‌ها؟». آستین‌هایم را زدم بالا و دست‌هایم را گذاشتم روی‌ ظرف‌های نشسته. یاد بچه‌گی‌هایمان افتادی. گفتی «آن‌روز توی حیاط خانه‌تان خیلی تلاش کردی حباب درست کردن را یادم بدهی. یادت هست؟» گفتم « یادم هست دوست داشتم برسانمشان به ماه». با انگشت‌های کفی‌ات حلقه‌ای درست کردی و نفس کشیدی تویش. حباب رنگی با نفس‌هایت بزرگ شد و رفت بالا. نشست کنار قرآن روی طاقچه.
هنوز به ماه نرسیده بود روزهای با هم بودنمان که حباب تو رسید به آسمان. به ماه.

۱ مطلب در تیر ۱۳۹۱ ثبت شده است

بسم‌الله... گرد و خاک خانه‌تکانی آن‌قدر زیاد بود که حساب روزهای مانده تا مهمانی سی‌روزه‌ را گم کنیم اما حالا که اولین روز مهمانی شده اولین روز خانه‌دار شدن‌مان فرصت خوبی‌است که ساعت‌های مانده‌از سی‌روزه‌ی خدا را قدر بدانیم. به رسم سال‌های پیش قلم دست می‌گیریم برای ثبت لحظه‌هایی از این روزها در این نامه. که بشود سی‌روزنامه.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

روزاول
«به همین ماه رمضون قیمت اون‌ور ساله. راه داشت کم‌ترش می‌کردم»
دسته‌ی دوهزارتومانی‌ها را تا 104 هزارتومان می‌شمارم و شیرآب ایرانی آشپزخانه‌ی آپارتمان اجاره‌ای‌مان را از روی پیش‌خوان مغازه‌اش بر می‌دارم و می‌گذارم صندلی عقب، کنار سینک ظرف‌شویی. حالا باید توی این گرما فکری به حال کولر ایرانی‌مان کنم که گوشه‌ی خیابان زیر آفتاب در حال تلف شدن است.
پیکان وانتی ترمز می‌زند جلوی پایم. جوانی 30 ساله پیاده می‌شود، یک‌طرف کولر را بلند می‌کند و می‌گوید: «به همین ماه رمضون اگه بذارم بمونی گوشه‌ی خیابون!» 

کولر ایرانی


دعای روز اول: اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِیَامِی فِیهِ صِیَامَ الصَّائِمِینَ وَ قِیَامِی فِیهِ قِیَامَ الْقَائِمِینَ وَ نَبِّهْنِی فِیهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغَافِلِینَ‏ وَ هَبْ لِی جُرْمِی
فِیهِ یَا إِلَهَ الْعَالَمِینَ وَ اعْفُ عَنِّی یَا عَافِیاً عَنِ الْمُجْرِمِینَ‏....
خدا! روزه نماز منو هم جزو روزه نمازها حساب کن. بزن تو سرم تا از خواب غلفت بیدار شم. اشتاباهاتم رو به بزرگی خودت ببخش ای خدای همه‌ی عالم! ازم بگذر تو که از همه‌ی آدمای درب و داغون می‌گذری!


۱۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۱ ، ۱۴:۰۵
مهدی شریفی