تن‌ها

بسم‌الله| هنوز به ماه نرسیده بود روزهای با هم بودنمان. ایستادم کنارت. گفتم «چرا تن‌ها؟». آستین‌هایم را زدم بالا و دست‌هایم را گذاشتم روی‌ ظرف‌های نشسته. یاد بچه‌گی‌هایمان افتادی. گفتی «آن‌روز توی حیاط خانه‌تان خیلی تلاش کردی حباب درست کردن را یادم بدهی. یادت هست؟» گفتم « یادم هست دوست داشتم برسانمشان به ماه». با انگشت‌های کفی‌ات حلقه‌ای درست کردی و نفس کشیدی تویش. حباب رنگی با نفس‌هایت بزرگ شد و رفت بالا. نشست کنار قرآن روی طاقچه.
هنوز به ماه نرسیده بود روزهای با هم بودنمان که حباب تو رسید به آسمان. به ماه.

۱ مطلب در دی ۱۳۹۰ ثبت شده است

1: دیروز هادی می‌گفت وقت‌هایی که جی‌میل خراب است و باز نمی‌شود دیووانه می‌شوم. 
2ـامروز می‌فهمم هادی راست می‌گفته.اصلا بعید نیست اگر همه‌ی زندگی یک‌نفر توی جی‌میلش معنا شود. که جانش در جی‌میلش باشد!
3ـ امروز ـ در بی‌داری اجباری صبح ـ فهمیدم که می‌شود جی‌میل را حذف کرد. اما نمی‌توانم بفهمم حذف‌کردن جی‌میل به مثابه‌ی چیست؟ خودکشی یا کورکردن دیگران؟
4ـ خیلی خنده‌دار است اگر کسی دلش بخواهد مثلا اسمش قوچ‌علی یا یک هم‌چو چیزی باشد و بزند به دل یک روستا و دور از هیاهوی شهر زندگی کند؟
5ـ خیلی سخت نیست این‌که وقت حرف زدن با آدم‌های دور و اطرافت "داد" نزنی. سخت این است که نتوانی"حرف" بزنی!
6ـ دلم "دعا" شدن می‌خواهد.


برای خانم‌معلم صبوری می‌خواهم و برای مادر‌شان بهترین‌ها را نزد خدا.


۳۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۰ ، ۰۴:۰۴
مهدی شریفی