5 |سیروزنامه(3)
شنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۰، ۰۱:۲۱ ق.ظ
روزنوزدهم:
اینجا همه روضهی رفتن تو را اشتباه میخوانند.
تو امشب نرفتی. تو پیشترها که در آتش گرفت و دلت را سوزاند چشمت را بستی به دنیا. آنلحظه غازها خواب بودند. میخ در هم حواسش نبود به تو و به جای گرفتن پر عبایت که نروی به قتلگاه، همدست قاتلها شده بود.
اینجا همه روضه را اشتباه میخوانند. تو مدتها پیشاز آنکه با چاه از تنهاییت حرف بزنی از تنهایی سیر شده بودی و رفته بودی. امشب که رفتی به محراب، که شمشیر فرود آمد به سرت، که از رستگار شدنت حرف زدی شب رفتنت نبود. شب رسیدن به آرزویت بود. اینکه بیلیاقتها دیگر تو را بین خودشان نبینند.
مچالهها:
۱ـ وقتی یه چیزی رو نسبت میدی به خودت دلت قرص میشه که اون چیز هست. برای همینه که آدم دلش میخواد بگه خونهی من، ماشین من، زندگی من، .....ی ..
۲ـ حاجآقای مسجد اینجا: "قبل از توبه کردن منفورترین آدمی را که به شما بدی کرده بیاورید به ذهنتان و ببخشیدش. دلتان که نرم شد از خدا طلب بخشش کنید"
دعایروزنوزدهم: اللهم وفّر فیه حظی من برکاته و سهّل سبیلی الی خیراته و لا تحرمنی قبول حسناته یا هادیاً الی الحق المین ........ خدایم! کاسهام را پر کن از برکات امروز و مسیرم را برای رسیدن به خوبیهایش بدون دستانداز کن و محرومم نکن از صاحب شدن قشنگیهای اینروز. ای هدایت کنندهی (خلق) به سوی حقیقت!
۹۰/۰۵/۲۹