تن‌ها

بسم‌الله| هنوز به ماه نرسیده بود روزهای با هم بودنمان. ایستادم کنارت. گفتم «چرا تن‌ها؟». آستین‌هایم را زدم بالا و دست‌هایم را گذاشتم روی‌ ظرف‌های نشسته. یاد بچه‌گی‌هایمان افتادی. گفتی «آن‌روز توی حیاط خانه‌تان خیلی تلاش کردی حباب درست کردن را یادم بدهی. یادت هست؟» گفتم « یادم هست دوست داشتم برسانمشان به ماه». با انگشت‌های کفی‌ات حلقه‌ای درست کردی و نفس کشیدی تویش. حباب رنگی با نفس‌هایت بزرگ شد و رفت بالا. نشست کنار قرآن روی طاقچه.
هنوز به ماه نرسیده بود روزهای با هم بودنمان که حباب تو رسید به آسمان. به ماه.

11 |متولد شدن یک‌دانه «یک»

دوشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۰، ۰۲:۲۰ ق.ظ
حالا نه از کنار خانه‌اش رودخانه‌ای رد می‌شود که با خیال راحت بسپارد نامه‌اش را به آب، نه کبوتر قابل اعتمادی هست که بال بزند این مسیر طولانی را و نه پست‌چی راه بلدی که بداند مقصد را.
حالا فقط او هست که نمی‌داند پشت پاکت کدام اسم و کدام نشان را بنویسد. فقط او هست و کلمه‌هایی بی‌رنگ‌وبو و کاغذمچاله‌ای که نیست کسی برای خواندنش.
روزگاری فکر می‌کرد بهترین خدمتش به آدم‌ها، پاک کردن‌شان است. و پاک‌کنی برداشت و حتا به رودخانه‌ و پست‌چی و کبوترهای نامه‌رسان هم رحم نکرد و فکر کرد روزها را می‌تواند با خودش و چند تکه کاغذ سفید بگذراند!
حالا توی کاغذ سفیدش برای مقصدی که پیش‌ترها پاکش کرده، نوشته:
«کاش به جای همه، فقط خودم را پاک کرده‌بودم. کاش دلم برای خودم سوخته‌بود»

پاکت نامه



مچاله‌ها:
یک.
 عیدمبارک!
دو. برای شفای مادر خانم‌معلم یک حمد و یک امن‌ یجیب بخوانیم!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۸/۱۶
مهدی شریفی

نظرات  (۷)

علی الحساب : عید قربان بر شما مبارک.
سلام
انگار که یک داستان کوتاه زیبا باشد. البته چون کلیدواژه ی "پاک کن" را قبلا دیده بودم ذهنم از داستان کوتاه کنده شد. نه خب یک پست که داستان کوتاه است دیگر. ایراد ندارد که. ولی داستان کوتاهی که فقط ذیل این وبلاگ تعریف می شود. مهم این است که قشنگ است و بعد از خواندنش یک اندوه عجیبی با آدم می ماند. یک حسی شبیه : غربت.

غریب من، که به جز باد نیست همسفرم.


آقا من یک سوالی دارم : الآن یعنی باید در کنار عید قربان تولد حضرت عالی را هم تبریک بگوییم؟ یا این فقط یک تولد معنوی ایناست که کمتر به خاطرش تبریک میگویند؟



حبابــ :
تولد تاریخش خیلی وقته گذشته‌ها! همون عید رو تبریک بگی خوشحالم کردی!
"غربت"
به فکر فرو بردم. زیاد.

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد و ....

عیدت مبارک , اومدم عکسو عوض کنم , قالبم پکید !!!
دادم درست کنن



حبابـــ :
بسم‌الله الرحمن الرحیم
دریافت شد. تمام!
سلام
تو خود حجاب خودی حباب از میان برخیز.



واقعا الان منو به یه درک جدید رسوندی!
به نظرت چرا اسمت تو وبلاگ دوستان من بالا نمیاد؟ یعنی علم رایانه تا این حد پیشرفت کرده؟؟!



حبابـــ :
خودتو بابت توجیه کردن بی‌معرفتیت به زحمت بندازی هم تاثیری نداره تو شناخت من از بی‌معرفت بودنت!
۱۹ آبان ۹۰ ، ۰۵:۴۰ عین صاد میم
سلام
: برای داستانک
: برای قربان
:برای غدیر
:برای خودت
راستی چرا جناب «ماه»تان هیچ وقت افتخار نمی دهند؟نکند... زبانم لال آقا این حرفا چیه ای بابا



حبابـــ :
ممنون علی!
قرار بود دعوتمون کنیا!
جی شد؟
سلام

پی نوشت دوم رو نمیخواین بردارین ؟ ...
دعا برای شفای مادرم باید تبدیل بشه به یک حمد برای شادی روحشون ...
بازم ممنون از لطفتون ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی