تن‌ها

بسم‌الله| هنوز به ماه نرسیده بود روزهای با هم بودنمان. ایستادم کنارت. گفتم «چرا تن‌ها؟». آستین‌هایم را زدم بالا و دست‌هایم را گذاشتم روی‌ ظرف‌های نشسته. یاد بچه‌گی‌هایمان افتادی. گفتی «آن‌روز توی حیاط خانه‌تان خیلی تلاش کردی حباب درست کردن را یادم بدهی. یادت هست؟» گفتم « یادم هست دوست داشتم برسانمشان به ماه». با انگشت‌های کفی‌ات حلقه‌ای درست کردی و نفس کشیدی تویش. حباب رنگی با نفس‌هایت بزرگ شد و رفت بالا. نشست کنار قرآن روی طاقچه.
هنوز به ماه نرسیده بود روزهای با هم بودنمان که حباب تو رسید به آسمان. به ماه.

56 |سی‌روزنامه |دوم

پنجشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۲، ۰۱:۰۰ ق.ظ

روزدوم |آرماتوربند|

هم‌سن‌و سالیم. من پسر صاحب زمین و او آرماتوربندِ تَر و فرزی که هر هفته یک سقف هوا می‌کند. من را که دید، از پای میل‌گردهای به هم بافته‌شده بلند شد، عرق پیشانیش را با آستین گرفت و آمد سمتم. به رسم روزهای قبل خسته‌نباشیدش گفتم و پرسیدم: «چیزی کم نیست؟»
تشکری کرد و گفت: «نه خدا رو شکر»
به ژست کارفرما‌ها کمی از بالا و پایینِ اسکلت ساختمان حرف زدم و دست‌آخر وقتی می‌خواستم بروم از دهانم پرید که: «راستی ماه رمضون ساعت کارت چطوریه؟»
جا خورد. گفت:
«اگه روزه بگیریم ...»
سکوتم را که دید دست‌پاچه ادامه داد:
«امروز که خواب موندم.... اگه بیدار بشم و روزه بگیرم...»
و باز که سکوتم را دید، خواست بخندد،‌اما خنده برای صورتش به فرو کردن توپ والیبال به زیر آب می‌مانست.
و با همان ترکیب ناموزن لبخند و خجالت تکرار کرد:
«... خواب که بمونم لامصب روزه سخت می‌شه ...»
و من نه از حکم روزه برایش حرف زدم، نه می‌خواستم با لبخند مهرتایید بی‌روزه بودنش شوم. دوباره سکوت کردم و راه کجم را کج‌تر کردم و خیلی زود «خداحافظ»ی حواله‌اش کردم و رفتم.
و حالا که شب همه‌جا را و همه‌را به یک اندازه پوشانده، من بی‌قرار شده‌ام. انگار موریانه به مغزم افتاده و مدام صدایی توی سرم راه می‌رود که:
«تو همانی‌ هستی که امروز آرماتوربند جوانی را خجالت داده‌ای! و امان از آن‌ها که جوانی را خجالت دهند»


دعای روز دوم: 
اللهم‌ قربنی فیه الی مرضاتک، وجَنِّبنی فیه من سخطک ونقمائک، و وفِّقْنی فیه لقرائت آیاتک،برحمتک یا ارحم‌الراحمین .........
 خدایا! امروز منو به رضایتت نزدیک و از خشمت دور کن. جوری که موفق بشم کتابت رو (درست‌حسابی) بخونم. به حق مهربونیت، ای‌ بامرام‌ترین!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۴/۲۰
مهدی شریفی

نظرات  (۲۴)

من نه از حکم روزه برایش حرف زدم، نه می‌خواستم با لبخند مهرتایید بی‌روزه بودنش شوم. سکوت کردن هم که باعث شرمندگی ش شد.
پس باید په کار کرد؟!!

پاسخ:
پاسخ: این قسمت دقیقا همون قسمتیه که موریانه زده به مغز من!
۲۰ تیر ۹۲ ، ۰۰:۴۸ عارف عبداله‌زاده
من فکر کنم خجالت برای هر دو نفر لازم بوده؛ هم برا اون بنده خدا که مشخصه و هم برا شما که یک هو جوگیر نشید و نفستون حال نیاد!

پاسخ:
پاسخ: حس من که خجالت نیست. عذاب‌وجدان از خجالت دادنه!
۲۰ تیر ۹۲ ، ۰۰:۵۳ عارف عبداله‌زاده
الان بارم سوال شد که حس خجالت با عذاب وجدان فرق داره؟

پاسخ:
پاسخ: به‌نظرم:
خجالت بیشتر جایی معنا داره که پای کسی غیر از خودت وسط باشه. (رفتن آبروت پیش دیگری) اما عذاب وجدان یه جور پشیمونی نفسانیه.
۲۰ تیر ۹۲ ، ۰۱:۱۱ خانم معلم
میشد مهربون تر هم بود و گفت : میخوای بهت زنگ بزنم بیدارت کنم ؟ !

همیشه بنا نیست با تهدید به مردم نشون بدیم که رفتارشون درست نیست ...ولی گاهی وقتا تشر و کم محلی هم یه راه حله ! من ازش زیاد استفاده میکردم ( قبلنا که معاون بودما رو میگم )

پاسخ:
پاسخ: خب باز اونجوری ماخوذ به حیاتر نمی‌شد؟ رودربایستی‌گری در میاورد می‌گفت بزن در حالی‌که شاید اصلا دلش نمی‌خواست بیدار بشه.
یعنی الان که معلم ما هستید فقط دیگه تشر مشر تو کار نیست؟
یعنی از اولش نباید می پرسیدید؟؟

پاسخ:
پاسخ: شاید نباید توی موقعیتی قرارش می‌دادم که بفهمه که من فهمیدم روزه نمی‌گیره!
گاهی اوقات اجتناب ناپذیره فقط باید عذاب وجدان بعدشو تحمل کرد ...

پاسخ:
پاسخ: تشخیص مرز این گاهی یه مقدار دشواره ولی.
از کجا معلوم که کارش اشتباه بوده ؟شاید واقعا نمیتونه روزه بگیره

پاسخ:
پاسخ: آره. ما خیلی کم پیش میاد که واقعیت ماجرا رو بدونیم.
۲۰ تیر ۹۲ ، ۰۷:۵۱ خلوت نشین
بنظرم سوال شما خیلی عادی بوده (نه اینکه بخواهید به قول معروف یه دستی بزنید) . از عمد که نبوده!
اما خب مساله دیگر اینکه خوبه این رو یک تلنگر ببینیم .شاید خدا خواسته ازین طریق هردونفر تلنگر بخورند و حتی شایدم ماها !!!!

پاسخ:
پاسخ: برنامه‌های خدا عجیب پیچیده‌اند. حرف‌تان اصلا بعید نیست.
۲۰ تیر ۹۲ ، ۰۸:۱۲ مـَه جبین ..
سلام و رحمت الله ..

من برای این پست نظر گذاشتم .. گویا بلاگفا باز هم ب مشکل خورده و نظرات ب دست صاحب خانه نمیرسه ..

ب هرحال پست بسیار خوبی بود ..

التماس دعا ..

رمضان ِ تان سرشار از طعم حضور خدا ..

پاسخ:
پاسخ: بلاگفا که از قدیم‌الایام که یادمان می‌آید هر چند وقت یک‌بار بلایی سر سامانه‌ی کامنت‌گذاریش می‌آمده.
اما از شما در سی‌روزنامه‌ی یکم (پست قبلی) کامنتی درج شده و هنوز هم سرجایش هست.
متشکر از لطف‌تان. یاحق
خب جلوی جمع که آبروشو نبردید که عذاب وجدان بگیرید
اتفاقا برخورد صحیح مثلا عین این کار شما لازمه
چطور شده که این همه روزه خواری علنی تو جامعه مون پره؟
بخاطر این که هر کدوممون چندتا از این موردا دیدیم یا لبخند حواله شون کردیم یا سکوت
جری کردیم روزه خواران رو

پاسخ:
پاسخ: از شما چه پنهان، همین امروز (یعنی درست 5 ساعت بعد از ثبت این یادداشت) دوباره گذرم خورد به چند کارگاه مصالح و ...
البته هرچند اصالت‌الصحه نسبت به فعل افراد جامعه‌ی مومنانه حکم می‌کنه که شاید عذری در بین هست اما نباید چشم به قسمت دیگر ماجرا هم ببندیم:
واقعا جری کرده‌ایم روزه‌خواران را!
من تو شرکتمون با خنده و شوخی موضوع رو حل کردم ؛
اونا هی آب سردکن رو روشن می کنن ؛ من خاموش می کنم ..
به آبدارچی هم گفتم که فقط واسه مهمون شهرستانی شربت و چایی بیاره ؛ اونا هم داشتن ناهار می خوردن ؛ من رفتم سر میزشون ؛ به شوخی گفتن " روزت باطل نشه " منم گفتم " نه ؛ تا وقتی لدت نبرم نمیشه "
از امروز خودشون رفتن اون پشت تو آبدارخونه ؛ آب سرد کن رو هم روشن نکردن ...

پاسخ:
پاسخ: اگه نظر منو بخوای می‌گم تو حتی پتانسیل این رو داری که باعث بشی اینا نه تنها عین 30 روز روزه بگیرن، که تازه بعد از اذان مغرب، اول نماز مغرب و عشا رو به جماعت بخونن و مستحبات‌ش رو به جا بیارن و بعد برن سراغ افطار.
یعنی هم‌چین ظرفیتی داری تو که قابل آزاد شدنه!
منم یه بار تو استخر به یه خانمه گفتم شما مگه نماز نمی خونی که همیشه لاک داری ؟ زل زد تو چشمام گفت : نماااز؟ نههه!
منم لال شدم.
شبش هم همش یکی تو سرم میگفت بی عرضه.
..................................
تازه امروزم تو کلاس یه خانومه قل قل آب می خورد ما هم داشتیم از تشنگی می میردیم
همه اینجوری شدیم بهش
.......................
کلا شما هم کار بدی نکردی که !!!!
ملت دیگه روزه نمیگیرن که
برای شادی روح هادی محبی " هم محلی مون " صلوات.

پاسخ:
پاسخ: باز اگه همه با هم این‌جوری که گفتید بشیم،‌شاید قبح روزه‌خواری از بین بره تا حدی!
مگه سال‌گرد ایشون آذرماه نیست؟
یه چی دیگه:
یعنی شما باید تو اون موقعیت چیکار میکردید؟؟؟

پاسخ:
پاسخ: درست‌ این‌ بود که بصیرت به خرج می‌دادم و قبل از سوال پرسیدن، سبک سنگین می‌کردم و اصلا این سوال رو این‌طوری با صراحت نمی‌پرسیدم که باعث خجالتش یا جری شدنش از روزه‌خواری بشه.
۲۰ تیر ۹۲ ، ۱۰:۲۳ خانم معلم
گفتم که بعضی وقتا لازمه ، مخصوصا یه وقتایی که یه حرف رو صد بار میگی گوش نمی کنن !!! هی خصوصی مینویسی ، هی خصوصی میگی بعدش گوش نمیکنن بعدش علنی میگی بابا بیا این مطلب منو بخون ببین اشکالاتش چیه و در چه بخشی دسته بندیش میشه کرد !


متوجه شدی که ، میشه عصبانی شد ، بستگی به آدمش داره
ضمنا همیشه به سفر ، ایشالا خوش بگذره و از اوقاتتون نهایت استفاده رو ببرین ... خدا خوب کسی رو همدمت کرده ، واقعا ماهه ... ( یواشکی بگم از سرتم زیاده )

پاسخ:
پاسخ: بله ارادت شما به ایشون پیش‌تر و بیش‌تر از این حرف‌ها حرص ما رو درآورده.

اما بابت اون قضیه. باور کنید اون‌روز که کامنت گذاشتید راهی سفر شده‌بودیم. تا چند روز که اصلا نبودم. بعد که اومدم با همین دیشب (قبل کامنت‌های شما) سومین بار بود که وبتون رو باز کردم تا بخونم. بعد هر بار یه مشغولیت مسخره باعث شد نصفه بمونه. البته اینا توجیه نمی‌شه‌ها. در اسرع وقت حتما حتما با کمال افتخار می‌خونمش. شک نکنید. نه به این خاطر که عصبانی شدید و زورکی. خودم مشتاقم که بخونمش زودتر.
یَا سَتَّارَ الْعُیُوب ..

جسارتا، خیلی خوب میشد اگه همه ی سی روزنامه رو تو یه پست میذاشتید یا قبلی ها رو هم تو صفحه اول میذاشتید..
۲۰ تیر ۹۲ ، ۱۴:۳۳ هما یوسفی
سلام
اتفاقا به نظر م.ن رفتارتون خوب بوده
خو تو نهی از منکر باید طرف یکم بهش بربخوره تا رفتارشو تغییر بده!
علی ای حال رفتارتون مناسب بوده لبخند نزدن سکوت کردن خوب بوده.
باز هم آدم خودش بهتر میدونه ولی از خدا بخواید اگه جاییشم میلنگه به یبدل سییات بالحسناتیش درستش کنه
یا علی

پاسخ:
پاسخ: این‌طور با صراحت رفتار ما رو تایید می‌کنید ممکنه اثرات سوء داشته باشه ها!!
مثلا این‌که از فردا با نصف آدم‌های شهر حرف نزنم!
۲۰ تیر ۹۲ ، ۲۲:۳۶ دشتْ‌بان
ای بامرام‌ترین خوب اومدی!
خدا، اندِ مرام... اندِ معرفت... (ر.ک مارمولک!)
چرا، چقدر براتون اهمیت داره یکی روزه میگیره یا نه؟

پاسخ:
پاسخ: من رو توی قبر اون نمی‌ذارن، اما اگه بتونم بهش کمک کنمو نکنم مسئولم. در حد مسئولیت مهمه!
سلام
به نظر من اصلا به کسی ربطی نداره که کی روزه میگیره یا نه
مهم اینه که اگه روزه نگرفت،روزه خواری نکنه

بابا وضع خیلی داغون شده
اصلا قبحش ریخته
اصلا انگار با روزای غیر ماه رمضون هیچ فرقی نداره!!!


اگه قرار به تذکر دادن باشه که حتما هم باید باشه،باید به این افراد تذکر بدیم
حالا یه کارگری که نتونسته روزه بگیره که به خودش مربوطه...


راجع رفتار شما هم به نظرم اگه حتی سرتون رو هم تکون میدادین ویا حتی یه لبخند میزدین،بازهم طرف خجالت میکشید چون شما رو میشناسه و میدونه مذهبی هستین!

پاسخ:
پاسخ: البته ما اگه به راه‌مون مطمئن هستیم نسبت به کمک و دست‌گیری از کسی که فکر می‌کنیم توی راه نیست مسئول هستیم. (فلسفه‌ی امر‌به معروف)
اما با شما موافقم که گناه تا زمان علنی نشدن وجوب «نهی از منکر» رو به‌دنبال نمیاره. و زمانی که یک ناهنجاری خصوصا در جامعه‌ی اسلامی قراره تبدیل به هنجار بشه باید به جد تلاش کرد (البته از راه صحیح) جلوش رو گرفت.
۲۱ تیر ۹۲ ، ۰۹:۱۳ خانم معلم
سلام
پس روز سومش کو ؟

پاسخ:
پاسخ: نصفشو خواب برد، نصفشو اسباب‌کشی!
۲۱ تیر ۹۲ ، ۱۲:۲۱ مـَه جبین ..
منتظر روز سوم هستیم . :)

پاسخ:
پاسخ: شرمنده‌شدم. تقصیر اسباب و وسائلیه که شرحش توی روز چهارم رفته
تمروز روز سوم ها

پاسخ:
پاسخ: دست‌مان کوتاه شده بود
من امرو دعای روز سومو نخوندم تخصیر شوما شدااا

پاسخ:
پاسخ: خوش‌به‌حال شما که لااقل سحری میل فرموده‌اید. ما فرصت همان را هم نداشتیم!
اصلا من حکم روزه خواری در ملا عام رو دیدم تا چند ساعت بهت داشتم...

ما مسلمانیم
جامعه هم اسلامی
اونوقت حکم خدا اجرا نمیشه

ظهور نزدیکه انشاالله...

پاسخ:
پاسخ: ان‌شاء‌الله

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی